شماره سوره

نام سوره

الفاتحة
البقرة
آل‏عمران
النساء
المائدة
الانعام
الاعراف
الانفال
التوبة
يونس
هود
يوسف
الرعد
ابراهيم
الحجر
النحل
الاسراء
الكهف
مريم
طه
الانبياء
الحج
المؤمنون
النور
الفرقان
الشعراء
النمل
القصص
العنكبوت
الروم
لقمان
السجده
الاحزاب
سبا
فاطر
يس
الصافات
ص
الزمر
غافر
فصلت
الشورى
الزخرف
الدخان
الجاثية
الاحقاف
محمد
الفتح
الحجرات
ق
الذاريات
الطور
النجم
القمر
الرحمن
الواقعة
الحديد
المجادلة
الحشر
الممتحنة
الصف
الجمعة
المنافقون
التغابن
الطلاق
التحريم
الملك
القلم
الحاقة
المعارج
نوح
الجن
المزمل
المدثر
القيامة
الانسان
المرسلات
النبا
النازعات
عبس
التكوير
الانفطار
المطففين
الانشقاق
البروج
الطارق
الاعلى
الغاشية
الفجر
البلد
الشمس
الليل
الضحى
الشرح
التين
العلق
القدر
البينة
الزلزلة
العاديات
القارعة
التكاثر
العصر
الهمزة
الفيل
قريش
الماعون
الكوثر
الكافرون
النصر
المسد
الاخلاص
الفلق
الناس

سوره مباركه الاعراف سوره شماره 7

بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

المص (1)
المص (1)

كتاب انزل اليك فلا يكن في صدرك حرج منه لتنذر به و ذكرى للمؤمنين (2)
اين كتابى است كه بر تو نازل شده; و نبايد از ناحيه آن، ناراحتى در سينه داشته باشى! تا به وسيله آن، (مردم را از عواقب سوء عقايد و اعمال نادرستشان) بيم دهى; و تذكرى است براى مؤمنان. (2)

اتبعوا ما انزل اليكم من ربكم و لا تتبعوا من دونه اولياء قليلا ما تذكرون (3)
از چيزى كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده، پيروى كنيد! و از اوليا و معبودهاى ديگر جز او، پيروى نكنيد! اما كمتر متذكر مى‏شويد! (3)

و كم من قرية اهلكناها فجاءها باسنا بياتا او هم قائلون (4)
چه بسيار شهرها و آباديها كه آنها را (بر اثر گناه فراوانشان) هلاك كرديم!و عذاب ما شب‏هنگام، يا در روز هنگامى كه استراحت كرده بودند، به سراغشان آمد. (4)

فما كان دعواهم اذ جاءهم باسنا الا ان قالوا انا كنا ظالمين (5)
و در آن موقع كه عذاب ما به سراغ آنها آمد، سخنى نداشتند جز اينكه گفتند:«ما ظالم بوديم! (ولى اين اعتراف به گناه، ديگر دير شده بود; و سودى به حالشان نداشت.) (5)

فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين (6)
به يقين، (هم) از كسانى كه پيامبران به سوى آنها فرستاده شدند سؤال خواهيم كرد; (و هم) از پيامبران سؤال مى‏كنيم! (6)

فلنقصن عليهم بعلم و ما كنا غائبين (7)
و مسلما (اعمالشان را) با علم (خود) براى آنان شرح خواهيم داد; و ما هرگز غايب نبوديم (بلكه همه جا حاضر و ناظر اعمال بندگان هستيم)! (7)

و الوزن يومئذ الحق فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون (8)
وزن كردن (اعمال، و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حق است! كسانى كه ميزانهاى (عمل) آنها سنگين است، همان رستگارانند! (8)

و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم بما كانوا بآياتنا يظلمون (9)
و كسانى كه ميزانهاى (عمل) آنها سبك است، افرادى هستند كه سرمايه وجود خود را، بخاطر ظلم و ستمى كه نسبت به آيات ما مى‏كردند، از دست داده‏اند. (9)

و لقد مكناكم في الارض و جعلنا لكم فيها معايش قليلا ما تشكرون (10)
ما تسلط و مالكيت و حكومت بر زمين را براى شما قرار داديم; و انواع وسايل زندگى را براى شما فراهم ساختيم; اما كمتر شكرگزارى مى‏كنيد! (10)

و لقد خلقناكم ثم صورناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس لم يكن من الساجدين (11)
ما شما را آفريديم; سپس صورت بندى كرديم; بعد به فرشتگان گفتيم: «براى آدم خضوع كنيد! » آنها همه سجده كردند; جز ابليس كه از سجده‏كنندگان نبود. (11)

قال ما منعك الا تسجد اذ امرتك قال انا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين (12)
(خداوند به او) فرمود: «در آن هنگام كه به تو فرمان دادم، چه چيز تو را مانع شد كه سجده كنى؟» گفت: «من از او بهترم; مرا از آتش آفريده‏اى و او را از گل!» (12)

قال فاهبط منها فما يكون لك ان تتكبر فيها فاخرج انك من الصاغرين (13)
گفت: «از آن (مقام و مرتبه‏ات) فرود آى! تو حق ندارى در آن (مقام و مرتبه) تكبر كنى! بيرون رو، كه تو از افراد پست و كوچكى! (13)

قال انظرني الى يوم يبعثون (14)
گفت: «مرا تا روزى كه (مردم) برانگيخته مى‏شوند مهلت ده (و زنده بگذار!)» (14)

قال انك من المنظرين (15)
فرمود: «تو از مهلت داده شدگانى!» (15)

قال فبما اغويتني لاقعدن لهم صراطك المستقيم (16)
گفت: «اكنون كه مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقيم تو، در برابر آنها كمين مى كنم! (16)

ثم لآتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم و لا تجد اكثرهم شاكرين (17)
سپس از پيش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان مى‏روم; و بيشتر آنها را شكرگزار نخواهى يافت!» (17)

قال اخرج منها مذؤما مدحورا لمن تبعك منهم لاملان جهنم منكم اجمعين (18)
فرمود: «از آن (مقام)، با ننگ و عار و خوارى، بيرون رو! و سوگند ياد مى‏كنم كه هر كس از آنها از تو پيروى كند، جهنم را از شما همگى پر مى‏كنم! (18)

و يا آدم اسكن انت و زوجك الجنة فكلا من حيث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين (19)
و اى آدم! تو و همسرت در بهشت ساكن شويد! و از هر جا كه خواستيد، بخوريد! اما به اين درخت نزديك نشويد، كه از ستمكاران خواهيد بود!» (19)

فوسوس لهما الشيطان ليبدي لهما ما ووري عنهما من سوآتهما و قال ما نهاكما ربكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين (20)
سپس شيطان آن دو را وسوسه كرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشكار سازد; و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت نهى نكرده مگر بخاطر اينكه (اگر از آن بخوريد،) فرشته خواهيد شد، يا جاودانه (در بهشت) خواهيد ماند!» (20)

و قاسمهما اني لكما لمن الناصحين (21)
و براى آنها سوگند ياد كرد كه من براى شما از خيرخواهانم. (21)

فدلاهما بغرور فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوآتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة و ناداهما ربهما ا لم انهكما عن تلكما الشجرة و اقل لكما ان الشيطان لكما عدو مبين (22)
و به اين ترتيب، آنها را با فريب (از مقامشان) فرودآورد. و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، اندامشان ( عورتشان) بر آنها آشكار شد; و شروع كردند به قرار دادن برگهاى (درختان) بهشتى بر خود، تا آن را بپوشانند. و پروردگارشان آنها را ندا داد كه: «آيا شما را از آن درخت نهى نكردم؟! ونگفتم كه شيطان براى شما دشمن آشكارى است؟!» (22)

قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين (23)
گفتند: «پروردگارا! ما به خويشتن ستم كرديم! و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى، از زيانكاران خواهيم بود!» (23)

قال اهبطوا بعضكم لبعض عدو و لكم في الارض مستقر و متاع الى حين (24)
فرمود: «(از مقام خويش،) فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما نسبت به بعض ديگر، دشمن خواهيد بود! (شيطان دشمن شماست، و شما دشمن او!) و براى شما در زمين، قرارگاه و وسيله بهره‏گيرى تا زمان معينى خواهد بود.» (24)

قال فيها تحيون و فيها تموتون و منها تخرجون (25)
فرمود: «در آن ( زمين) زنده مى‏شويد; و در آن مى‏ميريد; و (در رستاخيز) از آن خارج خواهيد شد.» (25)

يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباسا يواري سوآتكم و ريشا و لباس التقوى ذلك خير ذلك من آيات الله لعلهم يذكرون (26)
اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستاديم كه اندام شما را مى‏پوشاند و مايه زينت شماست; اما لباس پرهيزگارى بهتر است! اينها (همه) از آيات خداست، تا متذكر (نعمتهاى او) شوند! (26)

يا بني آدم لا يفتننكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوآتهما انه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤمنون (27)
اى فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آن گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد، و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اينكه او و همكارانش شما را مى‏بينند از جايى كه شما آنها را نمى‏بينيد; (اما بدانيد) ما شياطين را اولياى كسانى قرار داديم كه ايمان نمى‏آورند! (27)

و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آباءنا و الله امرنا بها قل ان الله لا يامر بالفحشاء ا تقولون على الله ما لا تعلمون (28)
و هنگامى كه كار زشتى انجام مى‏دهند مى‏گويند: «پدران خود را بر اين عمل يافتيم; و خداوند ما را به آن دستور داده است!» بگو: «خداوند (هرگز) به كار زشت فرمان نمى‏دهد! آيا چيزى به خدا نسبت مى‏دهيد كه نمى‏دانيد؟!» (28)

قل امر ربي بالقسط و اقيموا وجوهكم عند كل مسجد و ادعوه مخلصين له الدين كما بداكم تعودون (29)
بگو: «پروردگارم امر به عدالت كرده است; و توجه خويش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوى او كنيد! و او را بخوانيد، در حالى كه دين (خود) را براى او خالص گردانيد! (و بدانيد) همان گونه كه در آغاز شما را آفريد، (بار ديگر در رستاخيز) بازمى‏گرديد! (29)

فريقا هدى و فريقا حق عليهم الضلالة انهم اتخذوا الشياطين اولياء من دون الله و يحسبون انهم مهتدون (30)
جمعى را هدايت كرده; و جمعى (كه شايستگى نداشته‏اند،) گمراهى بر آنها مسلم شده است. آنها (كسانى هستند كه) شياطين را به جاى خداوند، اولياى خود انتخاب كردند; و گمان مى‏كنند هدايت يافته‏اند! (30)

يا بني آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين (31)
اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود برداريد! و (از نعمتهاى الهى) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمى‏دارد! (31)

قل من حرم زينة الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هي للذين آمنوا في الحياة الدنيا خالصة يوم القيامة كذلك نفصل الآيات لقوم يعلمون (32)
بگو: «چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده، و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است؟!» بگو: «اينها در زندگى دنيا، براى كسانى است كه ايمان آورده‏اند; (اگر چه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند; ولى) در قيامت، خالص (براى مؤمنان) خواهد بود.» اين گونه آيات (خود) را براى كسانى كه آگاهند، شرح مى‏دهيم! (32)

قل انما حرم ربي الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغي بغير الحق و ان تشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون (33)
بگو: «خداوند، تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان، حرام كرده است; و (همچنين) گناه و ستم بناحق را; و اينكه چيزى را كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده، شريك او قرار دهيد; و به خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمى‏دانيد.» (33)

و لكل امة اجل فاذا جاء اجلهم لا يستاخرون ساعة و لا يستقدمون (34)
براى هر قوم و جمعيتى، زمان و سرآمد (معينى) است; و هنگامى كه سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتى از آن تاخير مى‏كنند، و نه بر آن پيشى مى‏گيرند. (34)

يا بني آدم اما ياتينكم رسل منكم يقصون عليكم آياتي فمن اتقى و اصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون (35)
اى فرزندان آدم! اگر رسولانى از خود شما به سراغتان بيايند كه آيات مرا براى شما بازگو كنند، (از آنها پيروى كنيد;) كسانى كه پرهيزگارى پيشه كنند و عمل صالح انجام دهند (و در اصلاح خويش و ديگران بكوشند)، نه ترسى بر آنهاست و نه غمناك مى شوند. (35)

و الذين كذبوا بآياتنا و استكبروا عنها اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون (36)
و آنها كه آيات ما را تكذيب كنند، و در برابر آن تكبر ورزند، اهل دوزخند; جاودانه در آن خواهند ماند. (36)

فمن اظلم ممن افترى على الله كذبا او كذب بآياته اولئك ينالهم نصيبهم من الكتاب حتى اذا جاءتهم رسلنا يتوفونهم قالوا اين ما كنتم تدعون من دون الله قالوا ضلوا عنا و شهدوا على انفسهم انهم كانوا كافرين (37)
چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا دروغ مى‏بندند، يا آيات او را تكذيب مى كنند؟! آنها نصيبشان را از آنچه مقدر شده (از نعمتها و مواهب اين جهان) مى‏برند; تا زمانى كه فرستادگان ما (فرشتگان قبض ارواح) به سراغشان روند و جانشان را بگيرند; از آنها مى‏پرسند: «كجايند معبودهايى كه غير از خدا مى‏خوانديد؟! (چرا به يارى شما نمى‏آيند؟!)» مى‏گويند: «آنها (همه) گم شدند (و از ما دور گشتند!)» و بر ضد خود گواهى مى‏دهند كه كافر بودند! (37)

قال ادخلوا في امم قد خلت من قبلكم من الجن و الانس في النار كلما دخلت امة لعنت اختها حتى اذا اداركوا فيها جميعا قالت اخراهم لاولاهم ربنا هؤلاء اضلونا فآتهم عذابا ضعفا من النار قال لكل ضعف و لكن لا تعلمون (38)
(خداوند به آنها) مى‏گويد: «در صف گروه‏هاى مشابه خود از جن و انس در آتش وارد شويد!» هر زمان كه گروهى وارد مى‏شوند، گروه ديگر را لعن مى‏كنند; تا همگى با ذلت در آن قرار گيرند. (در اين هنگام) گروه پيروان درباره پيشوايان خود مى‏گويند: «خداوندا! اينها بودند كه ما را گمراه ساختند; پس كيفر آنها را از آتش دو برابر كن! (كيفرى براى گمراهيشان، و كيفرى بخاطر گمراه ساختن ما.)» مى‏فرمايد: «براى هر كدام (از شما) عذاب مضاعف است; ولى نمى‏دانيد! (چرا كه پيروان اگر گرد پيشوايان گمراه را نگرفته بودند، قدرتى بر اغواى مردم نداشتند.)» (38)

و قالت اولاهم لاخراهم فما كان لكم علينا من فضل فذوقوا العذاب بما كنتم تكسبون (39)
و پيشوايان آنها به پيروان خود مى‏گويند: «شما امتيازى بر ما نداشتيد; پس بچشيد عذاب (الهى) را در برابر آنچه انجام مى‏داديد! (39)

ان الذين كذبوا بآياتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء و لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل في سم الخياط و كذلك نجزي المجرمين (40)
كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، و در برابر آن تكبر ورزيدند، (هرگز) درهاى آسمان به رويشان گشوده نمى‏شود; و (هيچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر اينكه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! اين گونه، گنهكاران را جزا مى‏دهيم! (40)

لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش و كذلك نجزي الظالمين (41)
براى آنها بسترى از (آتش) دوزخ، و روى آنها پوششهايى (از آن) است; و اينچنين ظالمان را جزا ميدهيم! (41)

و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لا نكلف نفسا الا وسعها اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون (42)
و كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند -البته هيچ كس را جز به اندازه تواناييش تكليف نمى‏كنيم- آنها اهل بهشتند; و جاودانه در آن خواهند ماند. (42)

و نزعنا ما في صدورهم من غل تجري من تحتهم الانهار و قالوا الحمد لله الذي هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي لولا ان هدانا الله لقد جاءت رسل ربنا بالحق و نودوا ان تلكم الجنة اورثتموها بما كنتم تعملون (43)
و آنچه در دلها از كينه و حسد دارند، برمى‏كنيم (تا در صفا و صميميت با هم زندگى كنند); و از زير (قصرها و درختان) آنها، نهرها جريان دارد; مى‏گويند: «ستايش مخصوص خداوندى است كه ما را به اين (همه نعمتها) رهنمون شد; و اگر خدا ما را هدايت نكرده بود، ما (به اينها) راه نمى‏يافتيم! مسلما فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند!» و (در اين هنگام) به آنان ندا داده مى‏شود كه: «اين بهشت را در برابر اعمالى كه انجام مى‏داديد، به ارث برديد!» (43)

و نادى اصحاب الجنة اصحاب النار ان قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا قالوا نعم فاذن مؤذن بينهم ان لعنة الله على الظالمين (44)
و بهشتيان دوزخيان را صدا مى‏زنند كه: «آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، همه را حق يافتيم; آيا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق يافتيد؟!» در اين هنگام، ندادهنده‏اى‏در ميان آنها ندا مى‏دهد كه: «لعنت خدا بر ستمگران باد! (44)

الذين يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا و هم بالآخرة كافرون (45)
همانها كه (مردم را) از راه خدا بازمى‏دارند، و (با القاى شبهات) مى‏خواهند آن را كج و معوج نشان دهند; و آنها به آخرت كافرند!» (45)

و بينهما حجاب و على الاعراف رجال يعرفون كلا بسيماهم و نادوا اصحاب الجنة ان سلام عليكم لم يدخلوها و هم يطمعون (46)
و در ميان آن دو ( بهشتيان و دوزخيان)، حجابى است; و بر «اعراف‏» مردانى هستند كه هر يك از آن دو را از چهره‏شان مى‏شناسند; و به بهشتيان صدا مى‏زنند كه: «درود بر شما باد!» اما داخل بهشت نمى‏شوند، در حالى كه اميد آن را دارند. (46)

و اذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمين (47)
و هنگامى كه چشمشان به دوزخيان مى‏افتد مى‏گويند: «پروردگارا! ما را با گروه ستمگران قرار مده!» (47)

و نادى اصحاب الاعراف رجالا يعرفونهم بسيماهم قالوا ما اغنى عنكم جمعكم و ما كنتم تستكبرون (48)
و اصحاب اعراف، مردانى (از دوزخيان را) كه از سيمايشان آنها را مى‏شناسند، صدا مى‏زنند و مى‏گويند: «(ديديد كه) گردآورى شما (از مال و ثروت و آن و فرزند) و تكبرهاى شما، به حالتان سودى نداد!» (48)

ا هؤلاء الذين اقسمتم لا ينالهم الله برحمة ادخلوا الجنة لا خوف عليكم و لا انتم تحزنون (49)
آيا اينها ( اين واماندگان بر اعراف) همانان نيستند كه سوگند ياد كرديد رحمت خدا هرگز شامل حالشان نخواهد شد؟! (ولى خداوند بخاطر ايمان و بعضى اعمال خيرشان، آنها را بخشيد; هم اكنون به آنها گفته مى‏شود:) داخل بهشت شويد، كه نه ترسى داريد و نه غمناك مى‏شويد! (49)

و نادى اصحاب النار اصحاب الجنة ان افيضوا علينا من الماء او مما رزقكم الله قالوا ان الله حرمهما على الكافرين (50)
و دوزخيان، بهشتيان را صدا مى‏زنند كه: «(محبت كنيد) و مقدارى آب، يا از آنچه خدا به شما روزى داده، به ما ببخشيد!» آنها (در پاسخ) مى‏گويند: «خداوند اينها را بر كافران حرام كرده است!» (50)

الذين اتخذوا دينهم لهوا و لعبا و غرتهم الحياة الدنيا فاليوم ننساهم كما نسوا لقاء يومهم هذا و ما كانوا بآياتنا يجحدون (51)
همانها كه دين و آيين خود را سرگرمى و بازيچه گرفتند; و زندگى دنيا آنان را مغرور ساخت; امروز ما آنها را فراموش مى‏كنيم، همان گونه كه لقاى چنين روزى را فراموش كردند و آيات ما را انكار نمودند. (51)

و لقد جئناهم بكتاب فصلناه على علم هدى و رحمة لقوم يؤمنون (52)
ما كتابى براى آنها آورديم كه (اسرار و رموز) آن را با آگاهى شرح داديم; (كتابى) كه مايه هدايت و رحمت براى جمعيتى است كه ايمان مى‏آورند. (52)

هل ينظرون الا تاويله يوم ياتي تاويله يقول الذين نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا او نرد فنعمل غير الذي كنا نعمل قد خسروا انفسهم و ضل عنهم ما كانوا يفترون (53)
آيا آنها جز انتظار تاويل آيات (و فرا رسيدن تهديدهاى الهى) دارند؟ آن روز كه تاويل آنها فرا رسد، (كار از كار گذشته، و پشيمانى سودى ندارد; و) كسانى كه قبلا آن را فراموش كرده بودند مى‏گويند: «فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند; آيا (امروز) شفيعانى براى ما وجود دارند كه براى ما شفاعت كنند؟ يا (به ما اجازه داده شود به دنيا) بازگرديم، و اعمالى غير از آنچه انجام مى‏داديم، انجام دهيم؟!» (ولى) آنها سرمايه وجود خود را از دست داده‏اند; و معبودهايى را كه به دروغ ساخته بودند، همگى از نظرشان :گم مى‏شوند. (نه راه بازگشتى دارند، و نه شفيعانى!) (53)

ان ربكم الله الذي خلق السماوات و الارض في ستة ايام ثم استوى على العرش يغشي الليل النهار يطلبه حثيثا و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره الا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين (54)
پروردگار شما، خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز ( شش دوران) آفريد; سپس به تدبير جهان هستى پرداخت; با (پرده تاريك) شب، روز را مى پوشاند; و شب به دنبال روز، به سرعت در حركت است; و خورشيد و ماه و ستارگان را آفريد، كه مسخر فرمان او هستند. آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير (جهان)، از آن او (و به فرمان او)ست! پر بركت (و زوال‏ناپذير) است خداوندى كه پروردگار جهانيان است! (54)

ادعوا ربكم تضرعا و خفية انه لا يحب المعتدين (55)
پروردگار خود را (آشكارا) از روى تضرع، و در پنهانى، بخوانيد! (و از تجاوز، دست برداريد كه) او متجاوزان را دوست نمى‏دارد! (55)

و لا تفسدوا في الارض بعد اصلاحها و ادعوه خوفا و طمعا ان رحمت الله قريب من المحسنين (56)
و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد، و او را با بيم و اميد بخوانيد! (بيم از مسؤوليتها، و اميد به رحمتش. و نيكى كنيد) زيرا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است! (56)

و هو الذي يرسل الرياح بشرا بين يدي رحمته حتى اذا اقلت سحابا ثقالا سقناه لبلد ميت فانزلنا به الماء فاخرجنا به من كل الثمرات كذلك نخرج الموتى لعلكم تذكرون (57)
او كسى است كه بادها را بشارت دهنده در پيشاپيش (باران) رحمتش مى‏فرستد; تا ابرهاى سنگين‏بار را (بر دوش) كشند; (سپس) ما آنها را به سوى زمينهاى مرده مى‏فرستيم; و به وسيله آنها، آب (حياتبخش) را نازل مى‏كنيم; و با آن، از هرگونه ميوه‏اى (از خاك تيره) بيرون مى‏آوريم; اين گونه (كه زمينهاى مرده را زنده كرديم،) مردگان را (نيز در قيامت) زنده مى‏كنيم، شايد (با توجه به اين مثال) متذكر شويد! (57)

و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذي خبث لا يخرج الا نكدا كذلك نصرف الآيات لقوم يشكرون (58)
سرزمين پاكيزه (و شيرين)، گياهش به فرمان پروردگار مى‏رويد; اما سرزمينهاى بد طينت (و شوره‏زار)، جز گياه ناچيز و بى‏ارزش، از آن نمى‏رويد; اين گونه آيات (خود) را براى آنها كه شكرگزارند، بيان مى‏كنيم! (58)

لقد ارسلنا نوحا الى قومه فقال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره اني اخاف عليكم عذاب يوم عظيم (59)
ما نوح را به سوى قومش فرستاديم; او به آنان گفت: «اى قوم من! (تنها) خداوند يگانه را پرستش كنيد، كه معبودى جز او براى شما نيست! (و اگر غير او را عبادت كنيد،) من بر شما از عذاب روز بزرگى مى‏ترسم!» (59)

قال الملا من قومه انا لنراك في ضلال مبين (60)
(ولى) اشراف قومش به او گفتند: «ما تو را در گمراهى آشكارى مى‏بينيم!» (60)

قال يا قوم ليس بي ضلالة و لكني رسول من رب العالمين (61)
گفت: «اى قوم من! هيچ گونه گمراهى در من نيست; ولى من فرستاده‏اى از جانب پروردگار جهانيانم! (61)

ابلغكم رسالات ربي و انصح لكم و اعلم من الله ما لا تعلمون (62)
رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى‏كنم; و خيرخواه شما هستم; و از خداوند چيزهايى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد. (62)

ا و عجبتم ان جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم و لتتقوا و لعلكم ترحمون (63)
آيا تعجب كرده‏ايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردى از ميان شما به شما برسد، تا (از عواقب اعمال خلاف) بيمتان دهد، و (در پرتو اين دستور،) پرهيزگارى پيشه كنيد و شايد مشمول رحمت (الهى) گرديد؟! (63)

فكذبوه فانجيناه و الذين معه في الفلك و اغرقنا الذين كذبوا بآياتنا انهم كانوا قوما عمين (64)
اما سرانجام او را تكذيب كردند; و ما او و كسانى را كه با وى در كشتى بودند، رهايى بخشيديم; و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، غرق كرديم; چه اينكه آنها گروهى نابينا (و كوردل) بودند. (64)

و الى عاد اخاهم هودا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ا فلا تتقون (65)
و به سوى قوم عاد، برادرشان «هود» را (فرستاديم); گفت: «اى قوم من! (تنها) خدا را پرستش كنيد، كه جز او معبودى براى شما نيست! آيا پرهيزگارى پيشه نمى‏كنيد؟!» (65)

قال الملا الذين كفروا من قومه انا لنراك في سفاهة و انا لنظنك من الكاذبين (66)
اشراف كافر قوم او گفتند: «ما تو را در سفاهت (و نادانى و سبك مغزى) مى‏بينيم، و ما مسلما تو را از دروغگويان مى‏دانيم!» (66)

قال يا قوم ليس بي سفاهة و لكني رسول من رب العالمين (67)
گفت: «اى قوم من! هيچ گونه سفاهتى در من نيست; ولى من فرستاده‏اى از طرف پروردگار جهانيانم. (67)

ابلغكم رسالات ربي و انا لكم ناصح امين (68)
رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى‏كنم; و من خيرخواه امينى براى شما هستم. (68)

ا و عجبتم ان جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح و زادكم في الخلق بصطة فاذكروا آلاء الله لعلكم تفلحون (69)
آيا تعجب كرده‏ايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردى از ميان شما به شما برسد تا (از مجازات الهى) بيمتان دهد؟! و به ياد آوريد هنگامى كه شما را جانشينان قوم نوح قرار داد; و شما را از جهت خلقت (جسمانى) گسترش (و قدرت) داد; پس نعمتهاى خدا را به ياد آوريد، شايد رستگار شويد!» (69)

قالوا ا جئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما كان يعبد آباؤنا فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين (70)
گفتند: «آيا به سراغ ما آمده‏اى كه تنها خداى يگانه را بپرستيم، و آنچه را پدران ما مى‏پرستند، رها كنيم؟! پس اگر راست مى‏گوئى آنچه را (از بلا و عذاب الهى) به ما وعده مى‏دهى، بياور»! (70)

قال قد وقع عليكم من ربكم رجس و غضب ا تجادلونني في اسماء سميتموها انتم و آباؤكم ما نزل الله بها من سلطان فانتظروا اني معكم من المنتظرين (71)
گفت: «پليدى و غضب پروردگارتان، شما را فرا گرفته است! آيا با من در مورد نامهايى مجادله مى‏كنيد كه شما و پدرانتان (بعنوان معبود و خدا، بر بتها) گذارده‏ايد، در حالى كه خداوند هيچ دليلى درباره آن نازل نكرده است؟! پس شما منتظر باشيد، من هم با شما انتظار مى‏كشم! (شما انتظار شكست من، و من انتظار عذاب الهى براى شما!)» (71)

فانجيناه و الذين معه برحمة منا و قطعنا دابر الذين كذبوا بآياتنا و ما كانوا مؤمنين (72)
سرانجام، او و كسانى را كه با او بودند، برحمت خود نجات بخشيديم; و ريشه كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و ايمان نياوردند، قطع كرديم! (72)

و الى ثمود اخاهم صالحا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره قد جاءتكم بينة من ربكم هذه ناقة الله لكم آية فذروها تاكل في ارض الله و لا تمسوها بسوء فياخذكم عذاب اليم (73)
و به سوى (قوم) ثمود، برادرشان صالح را (فرستاديم); گفت: «اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستيد، كه جز او، معبودى براى شما نيست! دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده: اين «ناقه‏» الهى براى شما معجزه‏اى است; او را به حال خود واگذاريد كه در زمين خدا (از علفهاى بيابان) بخورد! و آن را آزار نرسانيد، كه عذاب دردناكى شما را خواهد گرفت! (73)

و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد عاد و بواكم في الارض تتخذون من سهولها قصورا و تنحتون الجبال بيوتا فاذكروا آلاء الله و لا تعثوا في الارض مفسدين (74)
و به خاطر بياوريد كه شما را جانشينان قوم «عاد» قرار داد، و در زمين مستقر ساخت، كه در دشتهايش، قصرها براى خود بنا مى‏كنيد; و در كوه‏ها، براى خود خانه‏ها مى تراشيد! بنابر اين، نعمتهاى خدا را متذكر شويد! و در زمين، به فساد نكوشيد!» (74)

قال الملا الذين استكبروا من قومه للذين استضعفوا لمن آمن منهم ا تعلمون ان صالحا مرسل من ربه قالوا انا بما ارسل به مؤمنون (75)
(ولى) اشراف متكبر قوم او، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند: «آيا (براستى) شما يقين داريد كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟!» آنها گفتند: «ما به آنچه او بدان ماموريت يافته، ايمان آورده‏ايم.» (75)

قال الذين استكبروا انا بالذي آمنتم به كافرون (76)
متكبران گفتند: «(ولى) ما به آنچه شما به آن ايمان آورده‏ايد، كافريم!» (76)

فعقروا الناقة و عتوا عن امر ربهم و قالوا يا صالح ائتنا بما تعدنا ان كنت من المرسلين (77)
سپس «ناقه‏» را پى كردند، و از فرمان پروردگارشان سرپيچيدند; و گفتند: «اى صالح! اگر تو از فرستادگان (خدا) هستى، آنچه ما را با آن تهديد مى‏كنى، بياور!» (77)

فاخذتهم الرجفة فاصبحوا في دارهم جاثمين (78)
سرانجام زمين لرزه آنها را فرا گرفت; و صبحگاهان، (تنها) جسم بى‏جانشان در خانه‏هاشان باقى مانده بود. (78)

فتولى عنهم و قال يا قوم لقد ابلغتكم رسالة ربي و نصحت لكم و لكن لا تحبون الناصحين (79)
(صالح) از آنها روى برتافت; و گفت: «اى قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم، و شرط خيرخواهى را انجام دادم، ولى (چه كنم كه) شما خيرخواهان را دوست نداريد!» (79)

و لوطا اذ قال لقومه ا تاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين (80)
و (به خاطر آوريد) لوط را، هنگامى كه به قوم خود گفت: «آيا عمل بسيار زشتى را انجام مى‏دهيد كه هيچيك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است؟! (80)

انكم لتاتون الرجال شهوة من دون النساء بل انتم قوم مسرفون (81)
آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏رويد، نه زنان؟! شما گروه اسرافكار (و منحرفى) هستيد! (81)

و ما كان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قريتكم انهم اناس يتطهرون (82)
ولى پاسخ قومش چيزى جز اين نبود كه گفتند: «اينها را از شهر و ديار خود بيرون كنيد، كه اينها مردمى هستند كه پاكدامنى را مى‏طلبند (و با ما همصدا نيستند!)» (82)

فانجيناه و اهله الا امراته كانت من الغابرين (83)
(چون كار به اينجا رسيد،) ما او و خاندانش را رهايى بخشيديم; جز همسرش، كه از بازماندگان (در شهر) بود. (83)

و امطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين (84)
و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاديم; (كه آنها را در هم كوبيد و نابود ساخت.) پس بنگر سرانجام كار مجرمان چه شد! (84)

و الى مدين اخاهم شعيبا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره قد جاءتكم بينة من ربكم فاوفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا الناس اشياءهم و لا تفسدوا في الارض بعد اصلاحها ذلكم خير لكم ان كنتم مؤمنين (85)
و به سوى مدين، برادرشان شعيب را (فرستاديم); گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستيد، كه جز او معبودى نداريد! دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است; بنابر اين، حق پيمانه و وزن را ادا كنيد! و از اموال مردم چيزى نكاهيد! و در روى زمين، بعد از آنكه (در پرتو ايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است، فساد نكنيد! اين براى شما بهتر است اگر با ايمان هستيد! (85)

و لا تقعدوا بكل صراط توعدون و تصدون عن سبيل الله من آمن به و تبغونها عوجا و اذكروا اذ كنتم قليلا فكثركم و انظروا كيف كان عاقبة المفسدين (86)
و بر سر هر راه ننشينيد كه (مردم با ايمان را) تهديد كنيد و مؤمنان را از راه خدا باز داريد، و با (القاى شبهات،) آن را كج و معوج نشان دهيد! و به خاطر بياوريد زمانى را كه اندك بوديد، و او شما را فزونى داد! و بنگريد سرانجام مفسدان چگونه بود! (86)

و ان كان طائفة منكم آمنوا بالذي ارسلت به و طائفة لم يؤمنوا فاصبروا حتى يحكم الله بيننا و هو خير الحاكمين (87)
و اگر گروهى از شما به آنچه من به آن فرستاده شده‏ام ايمان آورده‏اند، و گروهى ايمان نياورده‏اند، صبر كنيد تا خداوند ميان ما داورى كند، كه او بهترين داوران است! (87)

قال الملا الذين استكبروا من قومه لنخرجنك يا شعيب و الذين آمنوا معك من قريتنا او لتعودن في ملتنا قال ا و لو كنا كارهين (88)
اشراف زورمند و متكبر از قوم او گفتند: «اى شعيب! به يقين، تو و كسانى را كه به تو ايمان آورده‏اند، از شهر و ديار خود بيرون خواهيم كرد، يا به آيين ما بازگرديد!» گفت: «آيا (مى‏خواهيد ما را بازگردانيد) اگر چه مايل نباشيم؟! (88)

قد افترينا على الله كذبا ان عدنا في ملتكم بعد اذ نجانا الله منها و ما يكون لنا ان نعود فيها الا ان يشاء الله ربنا وسع ربنا كل شي‏ء علما على الله توكلنا ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق و انت خير الفاتحين (89)
اگر ما به آيين شما بازگرديم، بعد از آنكه خدا ما را از آن نجات بخشيده، به خدا دروغ بسته‏ايم; و شايسته نيست كه ما به آن بازگرديم مگر اينكه خدايى كه پروردگار ماست بخواهد; علم پروردگار ما، به همه چيز احاطه دارد. تنها بر خدا توكل كرده‏ايم. پروردگارا! ميان ما و قوم ما بحق داورى كن، كه تو بهترين داورانى!» (89)

و قال الملا الذين كفروا من قومه لئن اتبعتم شعيبا انكم اذا لخاسرون (90)
اشراف زورمند از قوم او كه كافر شده بودند گفتند: «اگر از شعيب پيروى كنيد، شما هم زيانكار خواهيد شد!» (90)

فاخذتهم الرجفة فاصبحوا في دارهم جاثمين (91)
سپس زمين لرزه آنها را فرا گرفت; و صبحگاهان بصورت اجسادى بى‏جان در خانه‏هاشان مانده بودند. (91)

الذين كذبوا شعيبا كان لم يغنوا فيها الذين كذبوا شعيبا كانوا هم الخاسرين (92)
آنها كه شعيب را تكذيب كردند، (آنچنان نابود شدند كه) گويا هرگز در آن (خانه‏ها) سكونت نداشتند! آنها كه شعيب را تكذيب كردند، زيانكار بودند! (92)

فتولى عنهم و قال يا قوم لقد ابلغتكم رسالات ربي و نصحت لكم فكيف آسى على قوم كافرين (93)
سپس از آنان روى برتافت و گفت: «اى قوم من! من رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و براى شما خيرخواهى نمودم; با اين حال، چگونه بر حال قوم بى‏ايمان تاسف بخورم؟!» (93)

و ما ارسلنا في قرية من نبي الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم يضرعون (94)
و ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه اهل آن را به ناراحتيها و خسارتها گرفتار ساختيم; شايد (به خود آيند، و به سوى خدا) بازگردند و تضرع كنند! (94)

ثم بدلنا مكان السيئة الحسنة حتى عفوا و قالوا قد مس آباءنا الضراء و السراء فاخذناهم بغتة و هم لا يشعرون (95)
سپس (هنگامى كه اين هشدارها در آنان اثر نگذاشت)، نيكى (و فراوانى نعمت و رفاه) را به جاى بدى (و ناراحتى و گرفتارى) قرار داديم; آنچنان كه فزونى گرفتند، (و همه‏گونه نعمت و بركت يافتند، و مغرور شدند،) و گفتند: «(تنها ما نبوديم كه گرفتار اين مشكلات شديم;) به پدران ما نيز ناراحتيهاى جسمى و مالى رسيد.» چون چنين شد، آنها را ناگهان (به سبب اعمالشان) گرفتيم (و مجازات كرديم)، در حالى كه نمى‏فهميدند. (95)

و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون (96)
و اگر اهل شهرها و آباديها، ايمان مى‏آوردند و تقوا پيشه مى‏كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مى‏گشوديم; ولى (آنها حق را) تكذيب كردند; ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم. (96)

ا فامن اهل القرى ان ياتيهم باسنا بياتا و هم نائمون (97)
آيا اهل اين آباديها، از اين ايمنند كه عذاب ما شبانه به سراغ آنها بيايد در حالى كه در خواب باشند؟! (97)

ا و امن اهل القرى ان ياتيهم باسنا ضحى و هم يلعبون (98)
آيا اهل اين آباديها، از اين ايمنند كه عذاب ما هنگام روز به سراغشان بيايد در حالى كه سرگرم بازى هستند؟! (98)

ا فامنوا مكر الله فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون (99)
آيا آنها خود را از مكر الهى در امان مى‏دانند؟! در حالى كه جز زيانكاران، خود را از مكر (و مجازات) خدا ايمن نمى‏دانند! (99)

ا و لم يهد للذين يرثون الارض من بعد اهلها ان لو نشاء اصبناهم بذنوبهم و نطبع على قلوبهم فهم لا يسمعون (100)
آيا كسانى كه وارث روى زمين بعد از صاحبان آن مى‏شوند، عبرت نمى‏گيرند كه اگر بخواهيم، آنها را نيز به گناهانشان هلاك مى‏كنيم، و بر دلهايشان مهر مى‏نهيم تا (صداى حق را) نشنوند؟! (100)

تلك القرى نقص عليك من انبائها و لقد جاءتهم رسلهم بالبينات فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا من قبل كذلك يطبع الله على قلوب الكافرين (101)
اينها، شهرها و آباديهايى است كه قسمتى از اخبار آن را براى تو شرح مى‏دهيم; پيامبرانشان دلايل روشن براى آنان آوردند; (ولى آنها چنان لجوج بودند كه) به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند، ايمان نمى‏آوردند! اين‏گونه خداوند بر دلهاى كافران مهر مى‏نهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه، حس تشخيصشان را سلب مى‏كند)! (101)

و ما وجدنا لاكثرهم من عهد و ان وجدنا اكثرهم لفاسقين (102)
و بيشتر آنها را بر سر پيمان خود نيافتيم; (بلكه) اكثر آنها را فاسق و گنهكار يافتيم! (102)

ثم بعثنا من بعدهم موسى بآياتنا الى فرعون و ملائه فظلموا بها فانظر كيف كان عاقبة المفسدين (103)
سپس بدنبال آنها ( پيامبران پيشين) موسى را با آيات خويش به سوى فرعون و اطرافيان او فرستاديم; اما آنها (با عدم پذيرش)، به آن (آيات) ظلم كردند. ببين عاقبت مفسدان چگونه بود! (103)

و قال موسى يا فرعون اني رسول من رب العالمين (104)
و موسى گفت: «اى فرعون! من فرستاده‏اى از سوى پروردگار جهانيانم. (104)

حقيق على ان لا اقول على الله الا الحق قد جئتكم ببينة من ربكم فارسل معي بني اسرائيل (105)
سزاوار است كه بر خدا جز حق نگويم. من دليل روشنى از پروردگارتان براى شما آورده‏ام; پس بنى اسرائيل را با من بفرست!» (105)

قال ان كنت جئت بآية فات بها ان كنت من الصادقين (106)
(فرعون) گفت: «اگر نشانه‏اى آورده‏اى، نشان بده اگر از راستگويانى!» (106)

فالقى عصاه فاذا هي ثعبان مبين (107)
(موسى) عصاى خود را افكند; ناگهان اژدهاى آشكارى شد! (107)

و نزع يده فاذا هي بيضاء للناظرين (108)
و دست خود را (از گريبان) بيرون آورد; سفيد (و درخشان) براى بينندگان بود! (108)

قال الملا من قوم فرعون ان هذا لساحر عليم (109)
اطرافيان فرعون گفتند: «بى‏شك، اين ساحرى ماهر و دانا است! (109)

يريد ان يخرجكم من ارضكم فما ذا تامرون (110)
مى‏خواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند; (نظر شما چيست، و) در برابر او چه دستورى داريد؟» (110)

قالوا ارجه و اخاه و ارسل في المدائن حاشرين (111)
(سپس به فرعون) گفتند: «(كار) او و برادرش را به تاخير انداز، و جمع‏آورى‏كنندگان را به همه شهرها بفرست... (111)

ياتوك بكل ساحر عليم (112)
تا هر ساحر دانا (و كارآزموده‏اى) را به خدمت تو بياورند!» (112)

و جاء السحرة فرعون قالوا ان لنا لاجرا ان كنا نحن الغالبين (113)
ساحران نزد فرعون آمدند و گفتند: «آيا اگر ما پيروز گرديم، اجر و پاداش مهمى خواهيم داشت؟ !» (113)

قال نعم و انكم لمن المقربين (114)
گفت: «آرى، و شما از مقربان خواهيد بود!» (114)

قالوا يا موسى اما ان تلقي و اما ان نكون نحن الملقين (115)
(روز مبارزه فرا رسيد. ساحران) گفتند: «اى موسى! يا تو (وسايل سحرت را) بيفكن، يا ما مى‏افكنيم!» (115)

قال القوا فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم و جاؤ بسحر عظيم (116)
گفت: «شما بيفكنيد!» و هنگامى (كه وسايل سحر خود را) افكندند، مردم را چشم‏بندى كردند و ترساندند; و سحر عظيمى پديد آوردند. (116)

و اوحينا الى موسى ان الق عصاك فاذا هي تلقف ما يافكون (117)
(ما) به موسى وحى كرديم كه: «عصاى خود را بيفكن!» ناگهان (بصورت مار عظيمى در آمد كه) وسايل دروغين آنها را بسرعت برمى‏گرفت. (117)

فوقع الحق و بطل ما كانوا يعملون (118)
(در اين هنگام،) حق آشكار شد; و آنچه آنها ساخته بودند، باطل گشت. (118)

فغلبوا هنالك و انقلبوا صاغرين (119)
و در آنجا (همگى) مغلوب شدند; و خوار و كوچك گشتند. (119)

و القي السحرة ساجدين (120)
و ساحران (بى‏اختيار) به سجده افتادند. (120)

قالوا آمنا برب العالمين (121)
و گفتند: «ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم; (121)

رب موسى و هارون (122)
پروردگار موسى و هارون!» (122)

قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لكم ان هذا لمكر مكرتموه في المدينة لتخرجوا منها اهلها فسوف تعلمون (123)
فرعون گفت: «آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم، به او ايمان آورديد؟! حتما اين نيرنگ و توطئه‏اى است كه در اين شهر (و ديار) چيده‏ايد، تا اهلش را از آن بيرون كنيد; ولى بزودى خواهيد دانست! (123)

لاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف ثم لاصلبنكم اجمعين (124)
سوگند مى‏خورم كه دستها و پاهاى شما را بطور مخالف ( دست راست با پاى چپ، يا دست چپ با پاى راست) قطع مى‏كنم; سپس همگى را به دار مى‏آويزم! (124)

قالوا انا الى ربنا منقلبون (125)
(ساحران) گفتند: «(مهم نيست،) ما به سوى پروردگارمان بازمى‏گرديم! (125)

و ما تنقم منا الا ان آمنا بآيات ربنا لما جاءتنا ربنا افرغ علينا صبرا و توفنا مسلمين (126)
انتقام تو از ما، تنها بخاطر اين است كه ما به آيات پروردگار خويش -هنگامى كه به سراغ ما آمد- ايمان آورديم. بار الها! صبر و استقامت بر ما فرو ريز! (و آخرين درجه شكيبائى را به ما مرحمت فرما!) و ما را مسلمان بميران!» (126)

و قال الملا من قوم فرعون ا تذر موسى و قومه ليفسدوا في الارض و يذرك و آلهتك قال سنقتل ابناءهم و نستحيي نساءهم و انا فوقهم قاهرون (127)
و اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: «آيا موسى و قومش را رها مى‏كنى كه در زمين فساد كنند، و تو و خدايانت را رها سازد؟!» گفت: «بزودى پسرانشان را مى‏كشيم، و دخترانشان را زنده نگه مى‏داريم (تا به ما خدمت كنند); و ما بر آنها كاملا مسلطيم!» (127)

قال موسى لقومه استعينوا بالله و اصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين (128)
موسى به قوم خود گفت: «از خدا يارى جوييد، و استقامت پيشه كنيد، كه زمين از آن خداست، و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد، واگذار مى‏كند; و سرانجام (نيك) براى پرهيزكاران است!» (128)

قالوا اوذينا من قبل ان تاتينا و من بعد ما جئتنا قال عسى ربكم ان يهلك عدوكم و يستخلفكم في الارض فينظر كيف تعملون (129)
گفتند: «پيش از آنكه به سوى ما بيايى آزار ديديم، (هم اكنون) پس از آمدنت نيز آزار مى‏بينيم! (كى اين آزارها سر خواهد آمد؟)» گفت: «اميد است پروردگارتان دشمن شما را هلاك كند، و شما را در زمين جانشين (آنها) سازد، و بنگرد چگونه عمل مى‏كنيد!» (129)

و لقد اخذنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات لعلهم يذكرون (130)
و ما نزديكان فرعون (و قوم او) را به خشكسالى و كمبود ميوه‏ها گرفتار كرديم، شايد متذكر گردند! (130)

فاذا جاءتهم الحسنة قالوا لنا هذه و ان تصبهم سيئة يطيروا بموسى و من معه الا انما طائرهم عند الله و لكن اكثرهم لا يعلمون (131)
(اما آنها نه تنها پند نگرفتند، بلكه) هنگامى كه نيكى (و نعمت) به آنها مى‏رسيد، مى‏گفتند: بخاطر خود ماست.» ولى موقعى كه بدى (و بلا) به آنها مى‏رسيد، مى‏گفتند: «از شومى موسى و كسان اوست‏»! آگاه باشيد سرچشمه همه اينها، نزد خداست; ولى بيشتر آنها نمى‏دانند! (131)

و قالوا مهما تاتنا به من آية لتسحرنا بها فما نحن لك بمؤمنين (132)
و گفتند: «هر زمان نشانه و معجزه‏اى براى ما بياورى كه سحرمان كنى، ما به تو ايمان نمى‏آوريم!» (132)

فارسلنا عليهم الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم آيات مفصلات فاستكبروا و كانوا قوما مجرمين (133)
سپس (بلاها را پشت سر هم بر آنها نازل كرديم:) طوفان و ملخ و آفت گياهى و قورباغه‏ها و خون را -كه نشانه‏هايى از هم جدا بودند- بر آنها فرستاديم; (ولى باز بيدار نشدند، و) تكبر ورزيدند، و جمعيت گنهكارى بودند! (133)

و لما وقع عليهم الرجز قالوا يا موسى ادع لنا ربك بما عهد عندك لئن كشفت عنا الرجز لنؤمنن لك و لنرسلن معك بني اسرائيل (134)
هنگامى كه بلا بر آنها مسلط مى‏شد، مى‏گفتند: «اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده، رفتار كند! اگر اين بلا را از ما مرتفع سازى، قطعا به تو ايمان مى‏آوريم، وبنى اسرائيل را با تو خواهيم فرستاد!» (134)

فلما كشفنا عنهم الرجز الى اجل هم بالغوه اذا هم ينكثون (135)
اما هنگامى كه بلا را، پس از مدت معينى كه به آن مى‏رسيدند، از آنها برمى‏داشتيم، پيمان خويش را مى‏شكستند! (135)

فانتقمنا منهم فاغرقناهم في اليم بانهم كذبوا بآياتنا و كانوا عنها غافلين (136)
سرانجام از آنها انتقام گرفتيم، و آنان را در دريا غرق كرديم; زيرا آيات ما را تكذيب كردند، و از آن غافل بودند. (136)

و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التي باركنا فيها و تمت كلمت ربك الحسنى على بني اسرائيل بما صبروا و دمرنا ما كان يصنع فرعون و قومه و ما كانوا يعرشون (137)
و مشرقها و مغربهاى پر بركت زمين را به آن قوم به ضعف كشانده شده (زير زنجير ظلم و ستم)، واگذار كرديم; و وعده نيك پروردگارت بر بنى اسرائيل، بخاطر صبر و استقامتى كه به خرج دادند، تحقق يافت; و آنچه فرعون و فرعونيان (از كاخهاى مجلل) مى‏ساختند، و آنچه از باغهاى داربست‏دار فراهم ساخته بودند، در هم كوبيديم! (137)

و جاوزنا ببني اسرائيل البحر فاتوا على قوم يعكفون على اصنام لهم قالوا يا موسى اجعل لنا الها كما لهم آلهة قال انكم قوم تجهلون (138)
و بنى اسرائيل را (سالم) از دريا عبور داديم; (ناگاه) در راه خود به گروهى رسيدند كه اطراف بتهايشان، با تواضع و خضوع، گرد آمده بودند. (در اين هنگام، بنى اسرائيل) به موسى گفتند: تو هم براى ما معبودى قرار ده، همان‏گونه كه آنها معبودان (و خدايانى) دارند!» گفت: شما جمعيتى جاهل و نادان هستيد! (138)

ان هؤلاء متبر ما هم فيه و باطل ما كانوا يعملون (139)
اينها (را كه مى‏بينيد)، سرانجام كارشان نابودى است; و آنچه انجام مى‏دهند، باطل (و بيهوده) است. (139)

قال ا غير الله ابغيكم الها و هو فضلكم على العالمين (140)
(سپس) گفت: «آيا غير از خداوند، مبعودى براى شما بطلبم؟! خدايى كه شما را بر جهانيان (و مردم عصرتان) برترى داد!» (140)

و اذ انجيناكم من آل فرعون يسومونكم سوء العذاب يقتلون ابناءكم و يستحيون نساءكم و في ذلكم بلاء من ربكم عظيم (141)
(به خاطر بياوريد) زمانى را كه از (چنگال) فرعونيان نجاتتان بخشيديم! آنها كه پيوسته شما را شكنجه مى‏دادند، پسرانتان را مى‏كشتند، و زنانتان را (براى خدمتگارى) زنده مى‏گذاشتند; و در اين، آزمايش بزرگى از سوى خدا براى شما بود. (141)

و واعدنا موسى ثلاثين ليلة و اتممناها بعشر فتم ميقات ربه اربعين ليلة و قال موسى لاخيه هارون اخلفني في قومي و اصلح و لا تتبع سبيل المفسدين (142)
و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتيم; سپس آن را با ده شب (ديگر) تكميل نموديم; به اين ترتيب، ميعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد. و موسى به برادرش هارون «جانشين من در ميان قومم باش. و (آنها) را اصلاح كن! و از روش مفسدان، پيروى منما!» (142)

و لما جاء موسى لميقاتنا و كلمه ربه قال رب ارني انظر اليك قال لن تراني و لكن انظر الى الجبل فان استقر مكانه فسوف تراني فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا و خر موسى صعقا فلما افاق قال سبحانك تبت اليك و انا اول المؤمنين (143)
و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى ديد! ولى به كوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد!» اما هنگامى كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاك قرار داد; و موسى مدهوش به زمين افتاد. چون به هوش آمد، عرض «خداوندا! منزهى تو (از اينكه با چشم تو را ببينم)! من به سوى تو بازگشتم! و من نخستين مؤمنانم!» (143)

قال يا موسى اني اصطفيتك على الناس برسالاتي و بكلامي فخذ ما آتيتك و كن من الشاكرين (144)
(خداوند) فرمود: «اى موسى! من تو را با رسالتهاى خويش، و با سخن‏گفتنم (با تو)، بر مردم برترى دادم و برگزيدم; پس آنچه را به تو داده‏ام بگير و از شكرگزاران باش!» (144)

و كتبنا له في الالواح من كل شي‏ء موعظة و تفصيلا لكل شي‏ء فخذها بقوة و امر قومك ياخذوا باحسنها ساريكم دار الفاسقين (145)
و براى او در الواح اندرزى از هر موضوعى نوشتيم; و بيانى از هر چيز كرديم -«پس آن را با جديت بگير! و به قوم خود بگو: به نيكوترين آنها عمل كنند! (و آنها كه به مخالفت برخيزند، كيفرشان دوزخ است;) و بزودى جايگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد!» (145)

ساصرف عن آياتي الذين يتكبرون في الارض بغير الحق و ان يروا كل آية لا يؤمنوا بها و ان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا و ان يروا سبيل الغي يتخذوه سبيلا ذلك‏بانهم كذبوا بآياتنا و كانوا عنها غافلين (146)
بزودى كسانى را كه در روى زمين بناحق تكبر مى‏ورزند، از (ايمان به) آيات خود، منصرف مى‏سازم! آنها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه‏اى را ببينند، به آن ايمان نمى‏آورند; اگر راه هدايت را ببينند، آن را راه خود انتخاب نمى‏كنند; و اگر طريق گمراهى را ببينند، آن را راه خود انتخاب مى‏كنند! (همه اينها) بخاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند، و از آن غافل بودند! (146)

و الذين كذبوا بآياتنا و لقاء الآخرة حبطت اعمالهم هل يجزون الا ما كانوا يعملون (147)
و كسانى كه آيات، و ديدار رستاخيز را تكذيب (و انكار) كنند، اعمالشان نابود مى گردد; آيا جز آنچه را عمل مى‏كردند پاداش داده مى‏شوند؟! (147)

و اتخذ قوم موسى من بعده من حليهم عجلا جسدا له خوار ا لم يروا انه لا يكلمهم و لا يهديهم سبيلا اتخذوه و كانوا ظالمين (148)
قوم موسى بعد (از رفتن) او (به ميعادگاه خدا)، از زيورهاى خود گوساله‏اى ساختند; جسد بى‏جانى كه صداى گوساله داشت! آيا آنها نمى‏ديدند كه با آنان سخن نمى‏گويد، و به راه (راست) هدايتشان نمى‏كند؟! آن را (خداى خود) انتخاب كردند، و ظالم بودند! (148)

و لما سقط في ايديهم و راوا انهم قد ضلوا قالوا لئن لم يرحمنا ربنا و يغفر لنا لنكونن من الخاسرين (149)
و هنگامى كه حقيقت به دستشان افتاد، و ديدند گمراه شده‏اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نكند، و ما را نيامرزد، بطور قطع از زيانكاران خواهيم بود!» (149)

و لما رجع موسى الى قومه غضبان اسفا قال بئسما خلفتموني من بعدي ا عجلتم امر ربكم و القى الالواح و اخذ براس اخيه يجره اليه قال ابن ام ان القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني فلا تشمت بي الاعداء و لا تجعلني مع القوم الظالمين (150)
و هنگامى كه موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من، بد جانشينانى برايم بوديد (و آيين مرا ضايع كرديد)! آيا درمورد فرمان پروردگارتان (و تمديد مدت ميعاد او)، عجله نموديد (و زود قضاوت كرديد؟!)» سپس الواح را افكند، و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانيت) به سوى خود كشيد; او گفت: «فرزند مادرم! اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند; و نزديك بود مرا بكشند، پس كارى نكن كه دشمنان مرا شماتت كنند و مرا با گروه ستمكاران قرار مده!» (150)

قال رب اغفر لي و لاخي و ادخلنا في رحمتك و انت ارحم الراحمين (151)
(موسى) گفت: «پروردگارا! من و برادرم را بيامرز، و ما را در رحمت خود داخل فرما، و تو مهربانترين مهربانانى!» (151)

ان الذين اتخذوا العجل سينالهم غضب من ربهم و ذلة في الحياة الدنيا و كذلك نجزي المفترين (152)
كسانى كه گوساله را (معبود خود) قرار دادند، بزودى خشم پروردگارشان، و ذلت در زندگى دنيا به آنها مى‏رسد; و اينچنين، كسانى را كه (بر خدا) افترا مى‏بندند، كيفر مى دهيم! (152)

و الذين عملوا السيئات ثم تابوا من بعدها و آمنوا ان ربك من بعدها لغفور رحيم (153)
و آنها كه گناه كردند، و بعد از آن توبه نمودند و ايمان آوردند، (اميد عفو او را دارند; زيرا) پروردگار تو، در پى اين كار، آمرزنده و مهربان است. (153)

و لما سكت عن موسى الغضب اخذ الالواح و في نسختها هدى و رحمة للذين هم لربهم يرهبون (154)
هنگامى كه خشم موسى فرو نشست; الواح (تورات) را برگرفت; و در نوشته‏هاى آن، هدايت و رحمت براى كسانى بود كه از پروردگار خويش مى‏ترسند (و از مخالفت فرمانش بيم دارند). (154)

و اختار موسى قومه سبعين رجلا لميقاتنا فلما اخذتهم الرجفة قال رب لو شئت اهلكتهم من قبل و اياي ا تهلكنا بما فعل السفهاء منا ان هي الا فتنتك تضل بها من تشاء و تهدي من تشاء انت ولينا فاغفر لنا و ارحمنا و انت خير الغافرين (155)
موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردان را براى ميعادگاه ما برگزيد; و هنگامى كه زمين‏لرزه آنها را فرا گرفت (و هلاك شدند)، گفت: «پروردگارا! اگر مى‏خواستى، مى توانستى آنها و مرا پيش از اين نيز هلاك كنى! آيا ما را به آنچه سفيهانمان انجام داده‏اند، (مجازات و) هلاك مى‏كنى؟! اين، جز آزمايش تو، چيز ديگر نيست; كه هر كس را بخواهى (و مستحق بدانى)، به وسيله آن گمراه مى‏سازى; و هر كس را بخواهى (و شايسته ببينى)، هدايت مى‏كنى! تو ولى مايى، و ما را بيامرز، بر ما رحم كن، و تو بهترين آمرزندگانى! (155)

و اكتب لنا في هذه الدنيا حسنة و في الآخرة انا هدنا اليك قال عذابي اصيب به من اشاء و رحمتي وسعت كل شي‏ء فساكتبها للذين يتقون و يؤتون الزكاة و الذين هم بآياتنا يؤمنون (156)
و براى ما، در اين دنيا و سراى ديگر، نيكى مقرر فرما; چه اينكه ما به سوى تو بازگشت كرده‏ايم! «(خداوند در برابر اين تقاضا، به موسى) گفت:» مجازاتم را به هر كس بخواهم مى‏رسانم; و رحمتم همه چيز را فراگرفته; و آن را براى آنها كه تقوا پيشه كنند، و زكات را بپردازند، و آنها كه به آيات ما ايمان مى‏آورند، مقرر خواهم داشت! (156)

الذين يتبعون الرسول النبي الامي الذي يجدونه مكتوبا عندهم في التوراة و الانجيل يامرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التي كانت عليهم فالذين آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذي انزل معه اولئك هم المفلحون (157)
همانها كه از فرستاده (خدا)، پيامبر «امى‏» پيروى مى‏كنند; پيامبرى كه صفاتش را، در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مى‏يابند; آنها را به معروف دستور مى‏دهد، و از منكر باز ميدارد; اشياء پاكيزه را براى آنها حلال مى‏شمرد، و ناپاكيها را تحريم مى كند; و بارهاى سنگين، و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر مى‏دارد، پس كسانى كه به او ايمان آوردند، و حمايت و ياريش كردند، و از نورى كه با او نازل شده پيروى نمودند، آنان رستگارانند. (157)

قل يا ايها الناس اني رسول الله اليكم جميعا الذي له ملك السماوات و الارض لا اله الا هو يحيي و يميت فآمنوا بالله و رسوله النبي الامي الذي يؤمن بالله و كلماته و اتبعوه لعلكم تهتدون (158)
بگو: «اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم; همان خدايى كه حكومت آسمانها و زمين، از آن اوست; معبودى جز او نيست; زنده مى‏كند و مى‏ميراند; پس ايمان بياوريد به خدا و فرستاده‏اش، آن پيامبر درس نخوانده‏اى كه به خدا و كلماتش ايمان دارد; و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد!» (158)

و من قوم موسى امة يهدون بالحق و به يعدلون (159)
و از قوم موسى، گروهى هستند كه به سوى حق هدايت مى‏كنند; و به حق و عدالت حكم مى‏نمايند. (159)

و قطعناهم اثنتي عشرة اسباطا امما و اوحينا الى موسى اذ استسقاه قومه ان اضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتا عشرة عينا قد علم كل اناس مشربهم و ظللنا عليهم الغمام و انزلنا عليهم المن و السلوى كلوا من طيبات ما رزقناكم و ما ظلمونا و لكن كانوا انفسهم يظلمون (160)
ما آنها را به دوازده گروه -كه هر يك شاخه‏اى (از دودمان اسرائيل) بود - تقسيم كرديم. و هنگامى كه قوم موسى (در بيابان) از او تقاضاى آب كردند، به او وحى فرستاديم كه: «عصاى خود را بر سنگ بزن!» ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون جست; آنچنان كه هر گروه، چشمه و آبشخور خود را مى‏شناخت. و ابر را بر سر آنها سايبان ساختيم; و بر آنها «من‏» و «سلوى‏» فرستاديم; (و به آنان گفتيم:) از روزيهاى پاكيزه‏اى كه به شما داده‏ايم، بخوريد! (و شكر خدا را بجا آوريد! آنها نافرمانى و ستم كردند; ولى) به ما ستم نكردند، لكن به خودشان ستم مى‏نمودند. (160)

و اذ قيل لهم اسكنوا هذه القرية و كلوا منها حيث شئتم و قولوا حطة و ادخلوا الباب سجدا نغفر لكم خطيئاتكم سنزيد المحسنين (161)
و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه به آنها گفته شد: «در اين شهر ( بيت المقدس ) ساكن شويد، و از هر جا (و به هر كيفيت) بخواهيد، از آن بخوريد (و بهره گيريد)! و بگوييد: خداوندا! گناهان ما را بريز! و از در (بيت المقدس) با تواضع وارد شويد! كه اگر چنين كنيد، گناهان شما را مى‏بخشم; و نيكوكاران را پاداش بيشتر خواهيم داد.» (161)

فبدل الذين ظلموا منهم قولا غير الذي قيل لهم فارسلنا عليهم رجزا من السماء بما كانوا يظلمون (162)
اما ستمگران آنها، اين سخن (و آن فرمانها) را، بغير آنچه به آنها گفته شده بود، تغيير دادند; از اين‏رو بخاطر ستمى كه روا ميداشتند، بلايى از آسمان بر آنها فرستاديم (و مجازاتشان كرديم). (162)

و سئلهم عن القرية التي كانت حاضرة البحر اذ يعدون في السبت اذ تاتيهم حيتانهم يوم سبتهم شرعا و يوم لا يسبتون لا تاتيهم كذلك نبلوهم بما كانوا يفسقون (163)
و از آنها درباره (سرگذشت) شهرى كه در ساحل دريا بود بپرس! زمانى كه آنها در روزهاى شنبه، تجاوز (و نافرمانى) خدا مى‏كردند; همان هنگام كه ماهيانشان، روز شنبه (كه روز تعطيل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب،) آشكار مى‏شدند; اما در غير روز شنبه، به سراغ آنها نمى‏آمدند; اين چنين آنها را به چيزى آزمايش كرديم كه نافرمانى مى‏كردند! (163)

و اذ قالت امة منهم لم تعظون قوما الله مهلكهم او معذبهم عذابا شديدا قالوا معذرة الى ربكم و لعلهم يتقون (164)
و (به ياد آر) هنگامى را كه گروهى از آنها (به گروه ديگر) گفتند: «چرا جمعى (گنهكار) را اندرز مى‏دهيد كه سرانجام خداوند آنها را هلاك خواهد كرد، يا به عذاب شديدى گرفتار خواهد ساخت؟! (آنها را به حال خود واگذاريد تا نابود شوند!)» گفتند: «(اين اندرزها،) براى اعتذار (و رفع مسؤوليت) در پيشگاه پروردگار شماست; بعلاوه شايد آنها (بپذيرند، و از گناه باز ايستند، و) تقوا پيشه كنند!» (164)

فلما نسوا ما ذكروا به انجينا الذين ينهون عن السوء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيس بما كانوا يفسقون (165)
اما هنگامى كه تذكراتى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند، (لحظه عذاب فرا رسيد; و) نهى‏كنندگان از بدى را رهايى بخشيديم; و كسانى را كه ستم كردند، بخاطر نافرمانيشان به عذاب شديدى گرفتار ساختيم. (165)

فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم كونوا قردة خاسئين (166)
(آرى،) هنگامى كه در برابر آنچه از آن نهى شده بودند سركشى كردند، به آنها گفتيم: «به شكل ميمونهايى طردشده در آييد!» (166)

و اذ تاذن ربك ليبعثن عليهم الى يوم القيامة من يسومهم سوء العذاب ان ربك لسريع العقاب و انه لغفور رحيم (167)
و (نيز به خاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت اعلام كرد: تا دامنه قيامت، كسى را بر آنها مسلط خواهد ساخت كه همواره آنها را در عذاب سختى قرار دهد; زيرا پروردگارت مجازاتش سريع، (و در عين حال، نسبت به توبه‏كاران) آمرزنده و مهربان است. (167)

و قطعناهم في الارض امما منهم الصالحون و منهم دون ذلك و بلوناهم بالحسنات و السيئات لعلهم يرجعون (168)
و آنها را در زمين بصورت گروه‏هايى، پراكنده ساختيم; گروهى از آنها صالح، و گروهى ناصالحند. و آنها را با نيكى‏ها و بدى‏ها آزموديم، شايد بازگردند! (168)

فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياخذون عرض هذا الادنى و يقولون سيغفر لنا و ان ياتهم عرض مثله ياخذوه ا لم يؤخذ عليهم ميثاق الكتاب ان لا يقولوا على الله الا الحق و درسوا ما فيه و الدار الآخرة خير للذين يتقون ا فلا تعقلون (169)
پس از آنها، فرزندانى جاى آنها را گرفتند كه وارث كتاب (آسمانى، تورات) شدند; (اما با اين حال،) متاع اين دنياى پست را گرفته، (بر اطاعت فرمان خدا ترجيح مى‏دهند) و مى‏گويند: (اگر ما گنهكاريم توبه مى‏كنيم و) بزودى بخشيده خواهيم شد!» اما اگر متاع ديگرى همانند آن به دستشان بيفتد، آن را (نيز) مى‏گيرند، (و باز حكم خدا را پشت سر مى‏افكنند.) آيا پيمان كتاب (خدا) از آنها گرفته نشده كه بر خدا (دروغ نبندند، و) جز حق نگويند، و آنان بارها آنرا خوانده‏اند؟! و سراى آخرت براى پرهيزگاران بهتر است، آيانمى‏فهميد؟! (169)

و الذين يمسكون بالكتاب و اقاموا الصلاة انا لا نضيع اجر المصلحين (170)
و آنها كه به كتاب (خدا) تمسك جويند، و نماز را برپا دارند، (پاداش بزرگى خواهند داشت; زيرا) ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم كرد! (170)

و اذ نتقنا الجبل فوقهم كانه ظلة و ظنوا انه واقع بهم خذوا ما آتيناكم بقوة و اذكروا ما فيه لعلكم تتقون (171)
و (نيز به خاطر بياور) هنگامى كه كوه را همچون سايبانى بر فراز آنها بلند كرديم، آنچنان كه گمان كردند بر آنان فرود مى‏آمد; (و در همين حال، از آنها پيمان گرفتيم و گفتيم:) آنچه را (از احكام و دستورها) به شما داده‏ايم، با قوت (و جديت) بگيريد! و آنچه در آن است، به ياد داشته باشيد، (و عمل كنيد،) تا پرهيزگار شويد! (171)

و اذ اخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم على انفسهم ا لست بربكم قالوا بلى شهدنا ان تقولوا يوم القيامة انا كنا عن هذا غافلين (172)
و (به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت; و آنها را گواه بر خويشتن ساخت; (و فرمود:) «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مى‏دهيم!» (چنين كرد مبادا) روز رستاخيز بگوييد: «ما از اين، غافل بوديم; (و از پيمان فطرى توحيد بى‏خبر مانديم)»! (172)

او تقولوا انما اشرك آباؤنا من قبل و كنا ذرية من بعدهم ا فتهلكنا بما فعل المبطلون (173)
يا بگوييد: «پدرانمان پيش از ما مشرك بودند، ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم; (و چاره‏اى جز پيروى از آنان نداشتيم;) آيا ما را به آنچه باطل‏گرايان انجام دادند مجازات مى‏كنى؟!» (173)

و كذلك نفصل الآيات و لعلهم يرجعون (174)
اين گونه، آيات را توضيح مى‏دهيم; و شايد به سوى حق بازگردند (و بدانند نداى توحيد در درون جانشان، از روز نخست بوده است)! (174)

و اتل عليهم نبا الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين (175)
و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم; ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شيطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد! (175)

و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث ذلك مثل القوم الذين كذبوا بآياتنا فاقصص القصص لعلهم يتفكرون (176)
و اگر مى‏خواستيم، (مقام) او را با اين آيات (و علوم و دانشها) بالا مى‏برديم; (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست; پس او را به حال خود رها كرديم) و او به پستى گراييد، و از هواى نفس پيروى كرد! مثل او همچون سگ (هار) است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مى‏آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مى‏كند; (گويى چنان تشنه دنياپرستى است كه هرگز سيراب نمى‏شود! (اين مثل گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند; اين داستانها را (براى آنها) بازگو كن، شايد بينديشند (و بيدار شوند)! (176)

ساء مثلا القوم الذين كذبوا بآياتنا و انفسهم كانوا يظلمون (177)
چه بد مثلى دارند گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند; و آنها تنها به خودشان ستم مى‏نمودند! (177)

من يهد الله فهو المهتدي و من يضلل فاولئك هم الخاسرون (178)
آن كس را كه خدا هدايت كند، هدايت يافته (واقعى) اوست; و كسانى را كه (بخاطر اعمالشان) گمراه سازد، زيانكاران (واقعى) آنها هستند! (178)

و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون (179)
به يقين، گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم; آنها دلها ( عقلها )يى دارند كه با آن (انديشه نمى‏كنند، و) نمى‏فهمند; و چشمانى كه با آن نمى‏بينند; و گوشهايى كه با آن نمى‏شنوند; آنها همچون چهارپايانند; بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند (چرا كه با داشتن همه‏گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند)! (179)

و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها و ذروا الذين يلحدون في اسمائه سيجزون ما كانوا يعملون (180)
و براى خدا، نامهاى نيك است; خدا را به آن (نامها) بخوانيد! و كسانى را كه در اسماء خدا تحريف مى‏كنند (و بر غير او مى‏نهند، و شريك برايش قائل مى‏شوند)، رها سازيد! آنها بزودى جزاى اعمالى را كه انجام مى‏دادند، مى‏بينند! (180)

و ممن خلقنا امة يهدون بالحق و به يعدلون (181)
و از آنها كه آفريديم، گروهى بحق هدايت مى‏كنند، و بحق اجراى عدالت مى‏نمايند. (181)

و الذين كذبوا بآياتنا سنستدرجهم من حيث لا يعلمون (182)
و آنها كه آيات ما را تكذيب كردند، به تدريج از جائى كه نمى‏دانند، گرفتار مجازاتشان خواهيم كرد. (182)

و املي لهم ان كيدي متين (183)
و به آنها مهلت مى‏دهم (تا مجازاتشان دردناكتر باشد); زيرا طرح و نقشه من، قوى (و حساب شده) است. (و هيچ كس را قدرت فرار از آن نيست.) (183)

ا و لم يتفكروا ما بصاحبهم من جنة ان هو الا نذير مبين (184)
آيا فكر نكردند كه همنشين آنها ( پيامبر) هيچ‏گونه (اثرى از) جنون ندارد؟! (پس چگونه چنين نسبت ناروايى به او مى‏دهند؟!) او فقط بيم دهنده آشكارى است (كه مردم را متوجه وظايفشان مى‏سازد). (184)

ا و لم ينظروا في ملكوت السماوات و الارض و ما خلق الله من شي‏ء و ان عسى ان يكون قد اقترب اجلهم فباي حديث بعده يؤمنون (185)
آيا در حكومت و نظام آسمانها و زمين، و آنچه خدا آفريده است، (از روى دقت و عبرت) نظر نيفكندند؟! (و آيا در اين نيز انديشه نكردند كه) شايد پايان زندگى آنها نزديك شده باشد؟! (اگر به اين كتاب آسمانى روشن ايمان نياورند،) بعد از آن به كدام سخن ايمان خواهند آورد؟! (185)

من يضلل الله فلا هادي له و يذرهم في طغيانهم يعمهون (186)
هر كس را خداوند (به جرم اعمال زشتش) گمراه سازد، هدايت كننده‏اى ندارد; و آنها را در طغيان و سركشى‏شان رها مى‏سازد، تا سرگردان شوند! (186)

يسئلونك عن الساعة ايان مرساها قل انما علمها عند ربي لا يجليها لوقتها الا هو ثقلت في السماوات و الارض لا تاتيكم الا بغتة يسئلونك كانك حفي عنها قل انما علمها عند الله و لكن اكثر الناس لا يعلمون (187)
درباره قيامت از تو سؤال مى‏كنند، كى فرامى‏رسد؟! بگو: «علمش فقط نزد پروردگار من است; و هيچ‏كس جز او (نمى‏تواند) وقت آن را آشكار سازد; (اما قيام قيامت، حتى) در آسمانها و زمين، سنگين (و بسيار پر اهميت) است; و جز بطور ناگهانى، به سراغ شما نمى‏آيد!» (باز) از تو سؤال مى‏كنند، چنان كه گويى تو از زمان وقوع آن باخبرى! بگو: «علمش تنها نزد خداست; ولى بيشتر مردم نمى‏دانند.» (187)

قل لا املك لنفسي نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله و لو كنت اعلم الغيب لاستكثرت من الخير و ما مسني السوء ان انا الا نذير و بشير لقوم يؤمنون (188)
بگو: «من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد; (و از غيب و اسرار نهان نيز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده كند;) و اگر از غيب باخبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مى‏كردم، و هيچ بدى (و زيانى) به من نمى‏رسيد; من فقط بيم‏دهنده و بشارت‏دهنده‏ام براى گروهى كه ايمان مى‏آورند! (و آماده پذيرش حقند) (188)

هو الذي خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها فلما تغشاها حملت حملا خفيفا فمرت به فلما اثقلت دعوا الله ربهما لئن آتيتنا صالحا لنكونن من الشاكرين (189)
او خدايى است كه (همه) شما را از يك فرد آفريد; و همسرش را نيز از جنس او قرار داد، تا در كنار او بياسايد. سپس هنگامى كه با او آميزش كرد، حملى سبك برداشت، كه با وجود آن، به كارهاى خود ادامه مى‏داد; و چون سنگين شد، هر دو از خداوند و پروردگار خود خواستند اگر فرزند صالحى به ما دهى، از شاكران خواهيم بود!» (189)

فلما آتاهما صالحا جعلا له شركاء فيما آتاهما فتعالى الله عما يشركون (190)
اما هنگامى كه خداوند فرزند صالحى به آنها داد، (موجودات ديگر را در اين موهبت مؤثر دانستند; و) براى خدا، در اين نعمت كه به آنها بخشيده بود، همتايانى قائل شدند; خداوند برتر است از آنچه همتاى او قرار مى‏دهند! (190)

ا يشركون ما لا يخلق شيئا و هم يخلقون (191)
آيا موجوداتى را همتاى او قرارمى‏دهند كه چيزى را نمى‏آفرينند، و خودشان مخلوقند. (191)

و لا يستطيعون لهم نصرا و لا انفسهم ينصرون (192)
و نمى‏توانند آنان را يارى كنند، و نه خودشان را يارى مى‏دهند. (192)

و ان تدعوهم الى الهدى لا يتبعوكم سواء عليكم ا دعوتموهم ام انتم صامتون (193)
و هرگاه آنها را به سوى هدايت دعوت كنيد، از شما پيروى نمى‏كنند; و براى شما يكسان است چه آنها را دعوت كنيد و چه خاموش باشيد؟! (193)

ان الذين تدعون من دون الله عباد امثالكم فادعوهم فليستجيبوا لكم ان كنتم صادقين (194)
آنهايى را كه غير از خدا مى‏خوانيد (و پرستش مى‏كنيد)، بندگانى همچون خود شما هستند; آنها را بخوانيد، و اگر راست مى‏گوييد بايد به شما پاسخ دهند (و تقاضايتان را برآورند)! (194)

ا لهم ارجل يمشون بها ام لهم ايد يبطشون بها ام لهم اعين يبصرون بها ام لهم آذان يسمعون بها قل ادعوا شركاءكم ثم كيدون فلا تنظرون (195)
آيا (آنها حداقل همانند خود شما) پاهايى دارند كه با آن راه بروند؟! يا دستهايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند (و كارى انجام دهند)؟! يا چشمانى دارند كه با آن ببينند؟! يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند؟! (نه، هرگز، هيچ‏كدام،) بگو: «(اكنون كه چنين است،) بتهاى خويش را كه شريك خدا قرار داده‏ايد (بر ضد من) بخوانيد، و براى من نقشه بكشيد، و لحظه‏اى مهلت ندهيد، (تا بدانيد كارى از آنها ساخته نيست)! (195)

ان وليي الله الذي نزل الكتاب و هو يتولى الصالحين (196)
ولى و سرپرست من، خدايى است كه اين كتاب را نازل كرده; و او همه صالحان را سرپرستى مى‏كند. (196)

و الذين تدعون من دونه لا يستطيعون نصركم و لا انفسهم ينصرون (197)
و آنهايى را كه جز او مى‏خوانيد، نمى‏توانند ياريتان كنند، و نه (حتى) خودشان را يارى دهند; (197)

و ان تدعوهم الى الهدى لا يسمعوا و تراهم ينظرون اليك و هم لا يبصرون (198)
و اگر آنها را به هدايت فرا خوانيد، سخنانتان را نمى‏شنوند! و آنها را مى‏بينى (كه با چشمهاى مصنوعيشان) به تو نگاه مى‏كنند، اما در حقيقت نمى‏بينند!» (198)

خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلين (199)
(به هر حال) با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير، و به نيكى‏ها دعوت نما، و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستيزه مكن)! (199)

و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم (200)
و هرگاه‏وسوسه‏اى از شيطان به تو رسد، به خدا پناه بر; كه او شنونده و داناست! (200)

ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون (201)
پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسه‏هاى شيطان شوند، به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى‏افتند; و (در پرتو ياد او، راه حق را مى‏بينند و) ناگهان بينا مى‏گردند. (201)

و اخوانهم يمدونهم في الغي ثم لا يقصرون (202)
و (ناپرهيزگاران را) برادرانشان (از شياطين) پيوسته در گمراهى پيش مى‏برند، و باز نمى‏ايستند! (202)

و اذا لم تاتهم بآية قالوا لولا اجتبيتها قل انما اتبع ما يوحى الي من ربي هذا بصائر من ربكم و هدى و رحمة لقوم يؤمنون (203)
هنگامى كه (در نزول وحى تاخير افتد، و) آيه‏اى براى آنان نياورى، مى‏گويند: «چرا خودت (از پيش خود) آن را برنگزيدى؟!» بگو: «من تنها از چيزى پيروى مى‏كنم كه بر من وحى مى‏شود; اين وسيله بينايى از طرف پروردگارتان، و مايه هدايت و رحمت است براى جمعيتى كه ايمان مى‏آورند. (203)

و اذا قرئ القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون (204)
هنگامى كه قرآن خوانده شود، گوش فرا دهيد و خاموش باشيد; شايد مشمول رحمت خدا شويد! (204)

و اذكر ربك في نفسك تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الآصال و لا تكن من الغافلين (205)
پروردگارت را در دل خود، از روى تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، ياد كن; و از غافلان مباش! (205)

ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون (206)
آنها كه (در مقام قرب) نزد پروردگار تو هستند، (هيچ‏گاه) از عبادتش تكبر نمى‏ورزند، و او را تسبيح مى‏گويند، و برايش سجده مى‏كنند. (206)