شماره سوره

نام سوره

الفاتحة
البقرة
آل‏عمران
النساء
المائدة
الانعام
الاعراف
الانفال
التوبة
يونس
هود
يوسف
الرعد
ابراهيم
الحجر
النحل
الاسراء
الكهف
مريم
طه
الانبياء
الحج
المؤمنون
النور
الفرقان
الشعراء
النمل
القصص
العنكبوت
الروم
لقمان
السجده
الاحزاب
سبا
فاطر
يس
الصافات
ص
الزمر
غافر
فصلت
الشورى
الزخرف
الدخان
الجاثية
الاحقاف
محمد
الفتح
الحجرات
ق
الذاريات
الطور
النجم
القمر
الرحمن
الواقعة
الحديد
المجادلة
الحشر
الممتحنة
الصف
الجمعة
المنافقون
التغابن
الطلاق
التحريم
الملك
القلم
الحاقة
المعارج
نوح
الجن
المزمل
المدثر
القيامة
الانسان
المرسلات
النبا
النازعات
عبس
التكوير
الانفطار
المطففين
الانشقاق
البروج
الطارق
الاعلى
الغاشية
الفجر
البلد
الشمس
الليل
الضحى
الشرح
التين
العلق
القدر
البينة
الزلزلة
العاديات
القارعة
التكاثر
العصر
الهمزة
الفيل
قريش
الماعون
الكوثر
الكافرون
النصر
المسد
الاخلاص
الفلق
الناس

سوره مباركه الانبياء سوره شماره 21

بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

اقترب للناس حسابهم و هم في غفلة معرضون (1)
حساب مردم به آنان نزديك شده، در حالى كه در غفلتند و روى گردانند! (1)

ما ياتيهم من ذكر من ربهم محدث الا استمعوه و هم يلعبون (2)
هيچ يادآورى تازه‏اى از طرف پروردگارشان براى آنها نمى‏آيد، مگر آنكه با بازى (و شوخى) به آن گوش مى‏دهند! (2)

لاهية قلوبهم و اسروا النجوى الذين ظلموا هل هذا الا بشر مثلكم ا فتاتون السحر و انتم تبصرون (3)
اين در حالى است كه دلهايشان در لهو و بى‏خبرى فرو رفته است! و ستمگران پنهانى نجوا كردند (و گفتند): «آيا جز اين است كه او بشرى همانند شماست؟! آيا به سراغ سحر مى‏رويد، با اينكه (چشم داريد و) مى‏بينيد؟! (3)

قال ربي يعلم القول في السماء و الارض و هو السميع العليم (4)
(پيامبر) گفت: «پروردگارم همه سخنان را، چه در آسمان باشد و چه در زمين، مى‏داند; و او شنوا و داناست!» (4)

بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر فلياتنا بآية كما ارسل الاولون (5)
آنها گفتند: «(آنچه محمد (ص) آورده وحى نيست;) بلكه خوابهايى آشفته است! اصلا آن را بدروغ به خدا بسته; نه، بلكه او يك شاعر است! (اگر راست مى‏گويد) بايد معجزه‏اى براى ما بياورد; همان گونه كه پيامبران پيشين (با معجزات) فرستاده شدند!» (5)

ما آمنت قبلهم من قرية اهلكناها ا فهم يؤمنون (6)
تمام آباديهايى كه پيش از اينها هلاك كرديم (تقاضاى معجزات گوناگون كردند،و خواسته آنان عملى شد، ولى) هرگز ايمان نياوردند; آيا اينها ايمان مى‏آورند؟! (6)

و ما ارسلنا قبلك الا رجالا نوحي اليهم فسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون (7)
ما پيش از تو، جز مردانى كه به آنان وحى مى‏كرديم، نفرستاديم! (همه انسان‏بودند، و از جنس بشر!) اگر نمى‏دانيد، از آگاهان بپرسيد. (7)

و ما جعلناهم جسدا لا ياكلون الطعام و ما كانوا خالدين (8)
آنان را پيكرهايى كه غذا نخورند قرار نداديم! عمر جاويدان هم نداشتند! (8)

ثم صدقناهم الوعد فانجيناهم و من نشاء و اهلكنا المسرفين (9)
سپس وعده‏اى را كه به آنان داده بوديم، وفا كرديم! آنها و هر كس را كه مى‏خواستيم (از چنگ دشمنانشان) نجات داديم; و مسرفان را هلاك نموديم! (9)

لقد انزلنا اليكم كتابا فيه ذكركم ا فلا تعقلون (10)
ما بر شما كتابى نازل كرديم كه وسيله تذكر (و بيدارى) شما در آن است! آيا نمى‏فهميد؟! (10)

و كم قصمنا من قرية كانت ظالمة و انشانا بعدها قوما آخرين (11)
چه بسيار آباديهاى ستمگرى را در هم شكستيم; و بعد از آنها، قوم ديگرى روى كار آورديم! (11)

فلما احسوا باسنا اذا هم منها يركضون (12)
هنگامى كه عذاب ما را احساس كردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند! (12)

لا تركضوا و ارجعوا الى ما اترفتم فيه و مساكنكم لعلكم تسئلون (13)
(گفتيم:) فرار نكنيد; و به زندگى پر ناز و نعمت، و به مسكنهاى پر زرق و برقتان بازگرديد! شايد (سائلان بيايند و) از شما تقاضا كنند (شما هم آنان را محروم بازگردانيد)! (13)

قالوا يا ويلنا انا كنا ظالمين (14)
گفتند: «اى واى بر ما! به يقين ما ستمگر بوديم!» (14)

فما زالت تلك دعواهم حتى جعلناهم‏حصيدا خامدين (15)
و همچنان اين سخن را تكرار مى‏كردند، تا آنها را درو كرده و خاموش ساختيم! (15)

و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين (16)
ما آسمان و زمين، و آنچه را در ميان آنهاست از روى بازى نيافريديم! (16)

لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان كنا فاعلين (17)
(بفرض محال) اگر مى‏خواستيم سرگرمى انتخاب كنيم، چيزى متناسب خود انتخاب‏مى‏كرديم! (17)

بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكم الويل مما تصفون (18)
بلكه ما حق را بر سر باطل مى‏كوبيم تا آن را هلاك سازد; و اين گونه، باطل محو و نابود مى‏شود! اما واى بر شما از توصيفى كه (درباره خدا و هدف آفرينش)مى‏كنيد! (18)

و له من في السماوات و الارض و من عنده لا يستكبرون عن عبادته و لا يستحسرون (19)
از آن اوست آنان كه در آسمانها و زمينند! و آنها كه نزد اويند ( فرشتگان) هيچ گاه از عبادتش استكبار نمى‏ورزند، و هرگز خسته نمى‏شوند. (19)

يسبحون الليل و النهار لا يفترون (20)
(تمام) شب و روز را تسبيح مى‏گويند; و سست نمى‏گردند. (20)

ام اتخذوا آلهة من الارض هم ينشرون (21)
آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند كه (خلق مى‏كنند و) منتشر مى‏سازند؟! (21)

لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا فسبحان الله رب العرش عما يصفون (22)
اگر در آسمان و زمين، جز «الله‏» خدايان ديگرى بود، فاسد مى‏شدند (و نظام جهان به هم مى‏خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏كنند! (22)

لا يسئل عما يفعل و هم يسئلون (23)
هيچ كس نمى‏تواند بر كار او خرده بگيرد; ولى در كارهاى آنها، جاى سؤال و ايراد است! (23)

ام اتخذوا من دونه آلهة قل هاتوا برهانكم هذا ذكر من معي و ذكر من قبلي بل اكثرهم لا يعلمون الحق فهم معرضون (24)
آيا آنها معبودانى جز خدا برگزيدند؟! بگو: «دليلتان را بياوريد! اين سخن كسانى است كه با من هستند، و سخن كسانى ( پيامبرانى) است كه پيش از من بودند!» اما بيشتر آنها حق را نمى‏دانند; و به همين دليل (از آن) روى گردانند. (24)

و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحي اليه انه لا اله الا انا فاعبدون (25)
ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه: «معبودى جز من نيست; پس تنها مرا پرستش كنيد.» (25)

و قالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه بل عباد مكرمون (26)
آنها گفتند: «خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده است‏»! او منزه است (از اين عيب و نقص); آنها ( فرشتگان) بندگان شايسته اويند. (26)

لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون (27)
هرگز در سخن بر او پيشى نمى‏گيرند; و (پيوسته) به فرمان او عمل مى‏كنند. (27)

يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم و لا يشفعون الا لمن ارتضى و هم من خشيته مشفقون (28)
او اعمال امروز و آينده و اعمال گذشته آنها را مى‏داند; و آنها جز براى كسى كه خدا راضى (به شفاعت براى او) است شفاعت نمى‏كنند; و از ترس او بيمناكند. (28)

و من يقل منهم اني اله من دونه فذلك نجزيه جهنم كذلك نجزي الظالمين (29)
و هر كس از آنها بگويد: «من جز خدا، معبودى ديگرم‏»، كيفر او را جهنم مى‏دهيم! و ستمگران را اين گونه كيفر خواهيم داد. (29)

ا و لم ير الذين كفروا ان السماوات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء كل شي‏ء حي ا فلا يؤمنون (30)
آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند، و ما آنها را از يكديگر باز كرديم; و هر چيز زنده‏اى را از آب قرار داديم؟! آيا ايمان نمى‏آورند؟! (30)

و جعلنا في الارض رواسي ان تميد بهم و جعلنا فيها فجاجا سبلا لعلهم يهتدون (31)
و در زمين، كوه‏هاى ثابت و پابرجايى قرار داديم، مبادا آنها را بلرزاند! و در آن، دره‏ها و راه‏هايى قرار داديم تا هدايت شوند! (31)

و جعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آياتها معرضون (32)
و آسمان را سقف محفوظى قرار داديم; ولى آنها از آيات آن روى‏گردانند. (32)

و هو الذي خلق الليل و النهار و الشمس و القمر كل في فلك يسبحون (33)
او كسي است كه شب و روز خورشيد و ماه را آفريد; هر يك در مداري در حركتند! (33)

و ما جعلنا لبشر من قبلك الخلد ا فان مت فهم الخالدون (34)
پيش از تو (نيز) براى هيچ انسانى جاودانگى قرار نداديم; (وانگهى آنها كه انتظار مرگ تو را مى‏كشند،) آيا اگر تو بميرى، آنان جاويد خواهند بود؟! (34)

كل نفس ذائقة الموت و نبلوكم بالشر و الخير فتنة و الينا ترجعون (35)
هر انسانى طعم مرگ را مى‏چشد! و شما را با بديها و خوبيها آزمايش مى‏كنيم; و سرانجام بسوى ما بازگردانده مى‏شويد! (35)

و اذا رآك الذين كفروا ان يتخذونك الا هزوا ا هذا الذي يذكر آلهتكم و هم بذكر الرحمن هم كافرون (36)
هنگامى كه كافران تو را مى‏بينند، كارى جز استهزا كردن تو ندارند; (و مى‏گويند:) آيا اين همان كسى است كه سخن از خدايان شما مى‏گويد؟! در حالى كه خودشان ذكر خداوند رحمان را انكار مى‏كنند. (36)

خلق الانسان من عجل ساريكم آياتي فلا تستعجلون (37)
(آرى،) انسان از عجله آفريده شده; ولى عجله نكنيد; بزودى آياتم را به شما نشان خواهم داد! (37)

و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين (38)
آنها مى‏گويند: «اگر راست ميگوييد، اين وعده (قيامت) كى فرا مى‏رسد؟!» (38)

لو يعلم الذين كفروا حين لا يكفون عن وجوههم النار و لا عن ظهورهم و لا هم ينصرون (39)
ولى اگر كافران مى‏دانستند زمانى كه (فرا مى‏رسد) نمى‏توانند شعله‏هاى آتش را از صورت و از پشتهاى خود دور كنند، و هيچ كس آنان را يارى نمى‏كند (اين قدر درباره قيامت شتاب نمى‏كردند)! (39)

بل تاتيهم بغتة فتبهتهم فلا يستطيعون ردها و لا هم ينظرون (40)
(آرى، اين مجازات الهى) بطور ناگهانى به سراغشان مى‏آيد و مبهوتشان مى‏كند; آنچنان كه توانايى دفع آن را ندارند، و به آنها مهلت داده نمى‏شود! (40)

و لقد استهزئ برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزؤن (41)
(اگر تو را استهزا كنند نگران نباش،) پيامبران پيش از تو را (نيز) استهزا كردند; اما سرانجام، آنچه را استهزا مى‏كردند دامان مسخره‏كنندگان را گرفت (و مجازات الهى آنها را در هم كوبيد)! (41)

قل من يكلؤكم بالليل و النهار من الرحمن بل هم عن ذكر ربهم معرضون (42)
بگو: «چه كسى شما را در شب و روز از (مجازات) خداوند بخشنده نگاه مى‏دارد؟!» ولى آنان از ياد پروردگارشان روى‏گردانند! (42)

ام لهم آلهة تمنعهم من دوننا لا يستطيعون نصر انفسهم و لا هم منا يصحبون (43)
آيا آنها خدايانى دارند كه مى‏توانند در برابر ما از آنان دفاع كنند؟! (اين خدايان ساختگى، حتى) نمى‏توانند خودشان را يارى دهند (تا چه رسد به ديگران); و نه از ناحيه ما با نيرويى يارى مى‏شوند! (43)

بل متعنا هؤلاء و آباءهم حتى طال عليهم العمر ا فلا يرون انا ناتي الارض ننقصها من اطرافها ا فهم الغالبون (44)
ما آنها و پدرانشان را (از نعمتها) بهره‏مند ساختيم، تا آنجا كه عمر طولانى پيدا كردند (و مايه غرور و طغيانشان شد); آيا نمى‏بينند كه ما پيوسته به سراغ زمين آمده، و از آن (و اهلش) مى‏كاهيم؟! آيا آنها غالبند (يا ما)؟! (44)

قل انما انذركم بالوحي و لا يسمع الصم الدعاء اذا ما ينذرون (45)
بگو: «من تنها بوسيله وحى شما را انذار مى‏كنم!» ولى آنها كه گوشهايشان كر است، هنگامى كه انذار مى‏شوند، سخنان را نمى‏شنوند! (45)

و لئن مستهم نفحة من عذاب ربك ليقولن يا ويلنا انا كنا ظالمين (46)
اگر كمترين عذاب پروردگارت به آنان برسد، فريادشان بلند مى‏شود كه: «اى واى بر ما! ما همگى ستمگر بوديم!» (46)

و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلا تظلم نفس شيئا و ان كان مثقال حبة من خردل اتينا بها و كفى بنا حاسبين (47)
ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت برپا مى‏كنيم; پس به هيچ كس كمترين ستمى نمى‏شود; و اگر بمقدار سنگينى يك دانه خردل (كار نيك و بدى) باشد، ما آن را حاضر مى‏كنيم; و كافى است كه ما حساب‏كننده باشيم! (47)

و لقد آتينا موسى و هارون الفرقان و ضياء و ذكرا للمتقين (48)
ما به موسى و هارون، «فرقان‏» ( وسيله جدا كردن حق از باطل) و نور، و آنچه مايه يادآورى براى پرهيزگاران است، داديم. (48)

الذين يخشون ربهم بالغيب و هم من الساعة مشفقون (49)
همانان كه از پروردگارشان در نهان مى‏ترسند، و از قيامت بيم دارند! (49)

و هذا ذكر مبارك انزلناه ا فانتم له منكرون (50)
و اين (قرآن) ذكر مباركى است كه (بر شما) نازل كرديم; آيا شما آن را انكار مى‏كنيد؟! (50)

و لقد آتينا ابراهيم رشده من قبل و كنا به عالمين (51)
ما وسيله رشد ابراهيم را از قبل به او داديم; و از (شايستگى) او آگاه بوديم... (51)

اذ قال لابيه و قومه ما هذه التماثيل التي انتم لها عاكفون (52)
آن هنگام كه به پدرش (آزر) و قوم او گفت: «اين مجسمه‏هاى بى‏روح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مى‏كنيد؟!» (52)

قالوا وجدنا آباءنا لها عابدين (53)
گفتند: «ما پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مى‏كنند.» (53)

قال لقد كنتم انتم و آباؤكم في ضلال مبين (54)
گفت: «مسلما هم شما و هم پدرانتان، در گمراهى آشكارى بوده‏ايد!» (54)

قالوا ا جئتنا بالحق ام انت من اللاعبين (55)
گفتند: «آيا مطلب حقى براى ما آورده‏اى، يا شوخى مى‏كنى؟!» (55)

قال بل ربكم رب السماوات و الارض الذي فطرهن و انا على ذلكم من الشاهدين (56)
گفت: «(كاملا حق آورده‏ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمين است كه آنها را ايجاد كرده; و من بر اين امر، از گواهانم! (56)

و تالله لاكيدن اصنمكم بعد ان تولو امدبرين (57)
و به خدا سوگند، در غياب شما، نقشه‏اى براى نابودى بتهايتان مى‏كشم!» (57)

فجعلهم جذاذا الا كبيرا لهم لعلهم اليه يرجعون (58)
سرانجام (با استفاده از يك فرصت مناسب)، همه آنها -جز بت بزرگشان- را قطعه قطعه كرد; شايد سراغ او بيايند (و او حقايق را بازگو كند)! (58)

قالوا من فعل هذا بآلهتنا انه لمن الظالمين (59)
(هنگامى كه منظره بتها را ديدند،) گفتند: «هر كس با خدايان ما چنين كرده، قطعا از ستمگران است (و بايد كيفر سخت ببيند)!» (59)

قالوا سمعنا فتى يذكرهم يقال له ابراهيم (60)
(گروهى) گفتند: «شنيديم نوجوانى از (مخالفت با) بتها سخن مى‏گفت كه او را ابراهيم مى‏گويند.» (60)

قالوا فاتوا به على اعين الناس لعلهم يشهدون (61)
(جمعيت) گفتند: «او را در برابر ديدگان مردم بياوريد، تا گواهى دهند!» (61)

قالوا ا انت فعلت هذا بآلهتنا يا ابراهيم (62)
(هنگامى كه ابراهيم را حاضر كردند،) گفتند: «تو اين كار را با خدايان ما كرده‏اى، اى ابراهيم؟! (62)

قال بل فعله كبيرهم هذا فسئلوهم ان كانوا ينطقون (63)
گفت: «بلكه اين كار را بزرگشان كرده است! از آنها بپرسيد اگر سخن مى‏گويند!» (63)

فرجعوا الى انفسهم فقالوا انكم انتم الظالمون (64)
آنها به وجدان خويش بازگشتند; و (به خود) گفتند: «حقا كه شما ستمگريد!» (64)

ثم نكسوا على رؤسهم لقد علمت ما هؤلاء ينطقون (65)
سپس بر سرهايشان واژگونه شدند; (و حكم وجدان را بكلى فراموش كردند و گفتند:) تو مى‏دانى كه اينها سخن نمى‏گويند! (65)

قال ا فتعبدون من دون الله ما لا ينفعكم شيئا و لا يضركم (66)
(ابراهيم) گفت: «آيا جز خدا چيزى را مى‏پرستيد كه نه كمترين سودى براى شما دارد، و نه زيانى به شما مى‏رساند! (نه اميدى به سودشان داريد، و نه ترسى از زيانشان!) (66)

اف لكم و لما تعبدون من دون الله ا فلا تعقلون (67)
اف بر شما و بر آنچه جز خدا مى‏پرستيد! آيا انديشه نمى‏كنيد (و عقل نداريد)؟! (67)

قالوا حرقوه و انصروا آلهتكم ان كنتم فاعلين (68)
گفتند: «او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد، اگر كارى از شما ساخته است!» (68)

قلنا يا نار كوني بردا و سلاما على ابراهيم (69)
(سرانجام او را به آتش افكندند; ولى ما) گفتيم: «اى آتش! بر ابراهيم سرد و سالم باش!» (69)

و ارادوا به كيدا فجعلناهم الاخسرين (70)
آنها مى‏خواستند ابراهيم را با اين نقشه نابود كنند; ولى ما آنها را زيانكارترين مردم قرار داديم! (70)

و نجيناه و لوطا الى الارض التي باركنا فيها للعالمين (71)
و او و لوط را به سرزمين (شام) -كه آن را براى همه جهانيان پربركت ساختيم- نجات داديم! (71)

و وهبنا له اسحاق و يعقوب نافلة و كلا جعلنا صالحين (72)
و اسحاق، و علاوه بر او، يعقوب را به وى بخشيديم; و همه آنان را مردانى صالح قرار داديم! (72)

و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة و كانوا لنا عابدين (73)
و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما، (مردم را) هدايت مى‏كردند; و انجام كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم; و تنها ما را عبادت مى‏كردند. (73)

و لوطا آتيناه حكما و علما و نجيناه من القرية التي كانت تعمل الخبائث انهم كانوا قوم سوء فاسقين (74)
و لوط را (به ياد آور) كه به او حكومت و علم داديم; و از شهرى كه اعمال زشت و كثيف انجام مى‏دادند، رهايى بخشيديم; چرا كه آنها مردم بد و فاسقى بودند! (74)

و ادخلناه في رحمتنا انه من الصالحين (75)
و او را در رحمت خود داخل كرديم; و او از صالحان بود. (75)

و نوحا اذ نادى من قبل فاستجبنا له فنجيناه و اهله من الكرب العظيم (76)
و نوح را (به ياد آور) هنگامى كه پيش از آن (زمان، پروردگار خود را) خواند! ما دعاى او را مستجاب كرديم; و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات داديم; (76)

و نصرناه من القوم الذين كذبوا بآياتنا انهم كانوا قوم سوء فاغرقناهم اجمعين (77)
و او را در برابر جمعيتى كه آيات ما را تكذيب كرده بودند يارى داديم; چرا كه قوم بدى بودند; از اين رو همه آنها را غرق كرديم! (77)

و داوود و سليمان اذ يحكمان في الحرث اذ نفشت فيه غنم القوم و كنا لحكمهم شاهدين (78)
و داوود و سليمان را (به خاطر بياور) هنگامى كه درباره كشتزارى كه گوسفندان بى شبان قوم، شبانگاه در آن چريده (و آن را تباه كرده) بودند، داورى مى‏كردند; و ما بر حكم آنان شاهد بوديم. (78)

ففهمناها سليمان و كلا آتينا حكما و علما و سخرنا مع داوود الجبال يسبحن و الطير و كنا فاعلين (79)
ما (حكم واقعى) آن را به سليمان فهمانديم; و به هر يك از آنان (شايستگى) داورى، و علم فراوانى داديم; و كوه‏ها و پرندگان را با داوود مسخر ساختيم، كه (همراه او) تسبيح (خدا) مى‏گفتند; و ما اين كار را انجام داديم! (79)

و علمناه صنعة لبوس لكم لتحصنكم من باسكم فهل انتم شاكرون (80)
و ساختن زره را بخاطر شما به او تعليم داديم، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند; آيا شكرگزار (اين نعمتهاى خدا) هستيد؟ (80)

و لسليمان الريح عاصفة تجري بامره الى الارض التي باركنا فيها و كنا بكل شي‏ء عالمين (81)
و تندباد را مسخر سليمان ساختيم، كه بفرمان او بسوى سرزمينى كه آن را پربركت كرده بوديم جريان مى‏يافت; و ما از همه چيز آگاه بوده‏ايم. (81)

و من الشياطين من يغوصون له و يعملون عملا دون ذلك و كنا لهم حافظين (82)
و گروهى از شياطين (را نيز مسخر او قرار داديم، كه در دريا) برايش غواصى مى‏كردند; و كارهايى غير از اين (نيز) براى او انجام مى‏دادند; و ما آنها را (از سركشى) حفظ مى‏كرديم! (82)

و ايوب اذ نادى ربه اني مسني الضر و انت ارحم الراحمين (83)
و ايوب را (به ياد آور) هنگامى كه پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): «بدحالى و مشكلات به من روى آورده; و تو مهربانترين مهربانانى!» (83)

فاستجبنا له فكشفنا ما به من ضر و آتيناه اهله و مثلهم معهم رحمة من عندنا و ذكرى للعابدين (84)
ما دعاى او را مستجاب كرديم; و ناراحتيهايى را كه داشت برطرف ساختيم; و خاندانش را به او بازگردانديم; و همانندشان را بر آنها افزوديم; تا رحمتى از سوى ما و تذكرى براى عبادت‏كنندگان باشد. (84)

و اسماعيل و ادريس و ذا الكفل كل من الصابرين (85)
و اسماعيل و ادريس و ذاالكفل را (به ياد آور) كه همه از صابران بودند. (85)

و ادخلناهم في رحمتنا انهم من الصالحين (86)
و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختيم; چرا كه آنها از صالحان بودند. (86)

و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادى في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين (87)
و ذاالنون ( يونس) را (به ياد آور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت; و چنين مى‏پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت; (اما موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها(ى متراكم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودى نيست! منزهى تو! من از ستمكاران بودم! » (87)

فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجي المؤمنين (88)
ما دعاى او را به اجابت رسانديم; و از آن اندوه نجاتش بخشيديم; و اين گونه مؤمنان را نجات مى‏دهيم! (88)

و زكريا اذ نادى ربه رب لا تذرني فردا و انت خير الوارثين (89)
و زكريا را (به ياد آور) در آن هنگام كه پروردگارش را خواند (و عرض كرد): «پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندى به من عطا كن); و تو بهترين وارثانى!» (89)

فاستجبنا له و وهبنا له يحيى و اصلحنا له زوجه انهم كانوا يسارعون في الخيرات و يدعوننا رغبا و رهبا و كانوا لنا خاشعين (90)
ما هم دعاى او را پذيرفتيم، و يحيى را به او بخشيديم; و همسرش را (كه نازا بود) برايش آماده (باردارى) كرديم; چرا كه آنان (خاندانى بودند كه) همواره در كارهاى خير بسرعت اقدام مى‏كردند; و در حال بيم و اميد ما را مى‏خواندند; و پيوسته براى ما (خاضع و) خاشع بودند. (90)

و التي احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا و جعلناها و ابنها آية للعالمين (91)
و به ياد آور زنى را كه دامان خود را پاك نگه داشت; و ما از روح خود در او دميديم; و او و فرزندش ( مسيح) را نشانه بزرگى براى جهانيان قرار داديم! (91)

ان هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاعبدون (92)
اين (پيامبران بزرگ و پيروانشان) همه امت واحدى بودند (و پيرو يك هدف); و من پروردگار شما هستم; پس مرا پرستش كنيد! (92)

و تقطعوا امرهم بينهم كل الينا راجعون (93)
(گروهى از پيروان ناآگاه آنها) كار خود را به تفرقه در ميان خود كشاندند; (ولى سرانجام) همگى بسوى ما بازمى‏گردند! (93)

فمن يعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا كفران لسعيه و انا له كاتبون (94)
و هر كس چيزى از اعمال شايسته بجا آورد، در حالى كه ايمان داشته باشد، كوشش او ناسپاسى نخواهد شد; و ما تمام اعمال او را (براى پاداش) مى‏نويسيم. (94)

و حرام على قرية اهلكناها انهم لا يرجعون (95)
و حرام است بر شهرها و آباديهايى كه (بر اثر گناه) نابودشان كرديم (كه به دنيا بازگردند;) آنها هرگز باز نخواهند گشت! (95)

حتى اذا فتحت ياجوج و ماجوج و هم من كل حدب ينسلون (96)
تا آن زمان كه «ياجوج‏» و «ماجوج‏» گشوده شوند; و آنها از هر محل مرتفعى بسرعت عبور مى‏كنند. (96)

و اقترب الوعد الحق فاذا هي شاخصة ابصار الذين كفروا يا ويلنا قد كنا في غفلة من هذا بل كنا ظالمين (97)
و وعده حق ( قيامت) نزديك مى‏شود; در آن هنگام چشمهاى كافران از وحشت از حركت بازمى‏ماند; (مى‏گويند:) اى واى بر ما كه از اين (جريان) در غفلت بوديم; بلكه ما ستمكار بوديم! (97)

انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون (98)
شما و آنچه غير خدا مى‏پرستيد، هيزم جهنم خواهيد بود; و همگى در آن وارد مى‏شويد. (98)

لو كان هؤلاء آلهة ما وردوها و كل فيها خالدون (99)
اگر اينها خدايانى بودند، هرگز وارد آن نمى‏شدند! در حالى كه همگى در آن جاودانه خواهند بود. (99)

لهم فيها زفير و هم فيها لا يسمعون (100)
براى آنان در آن ( دوزخ) ناله‏هاى دردناكى است و چيزى نمى‏شنوند. (100)

ان الذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك عنها مبعدون (101)
(اما) كسانى كه از قبل، وعده نيك از سوى ما به آنها داده شده ( مؤمنان صالح) از آن دور نگاهداشته مى‏شوند. (101)

لا يسمعون حسيسها و هم في ما اشتهت انفسهم خالدون (102)
آنها صداى آتش دوزخ را نمى‏شوند; و در آنچه دلشان بخواهد، جاودانه متنعم هستند. (102)

لا يحزنهم الفزع الاكبر و تتلقاهم الملائكة هذا يومكم الذي كنتم توعدون (103)
وحشت بزرگ، آنها را اندوهگين نمى‏كند; و فرشتگان به استقبالشان مى‏آيند، (و مى‏گويند:) اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى‏شد! (103)

يوم نطوي السماء كطي السجل للكتب كما بدانا اول خلق نعيده وعدا علينا انا كنا فاعلين (104)
در آن روز كه آسمان را چون طومارى در هم مى‏پيچيم، (سپس) همان گونه كه آفرينش را آغاز كرديم، آن را بازمى‏گردانيم; اين وعده‏اى است بر ما، و قطعا آن را انجام خواهيم داد. (104)

و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون (105)
در «زبور» بعد از ذكر (تورات) نوشتيم: «بندگان شايسته‏ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد! (105)

ان في هذا لبلاغا لقوم عابدين (106)
در اين، ابلاغ روشنى است براى جمعيت عبادت‏كنندگان! (106)

و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين (107)
ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم. (107)

قل انما يوحى الي انما الهكم اله واحد فهل انتم مسلمون (108)
بگو: «تنها چيزى كه به من وحى مى‏شود اين است كه معبود شما خداى يگانه است; آيا (با اين حال) تسليم (حق) مى‏شويد؟ (و بتها را كنار مى‏گذاريد؟)» (108)

فان تولوا فقل آذنتكم على سواء و ان ادري ا قريب ام بعيد ما توعدون (109)
اگر باز (روى گردان شوند، بگو: «من به همه شما يكسان اعلام خطر مى‏كنم; و نمى‏دانم آيا وعده (عذاب خدا) كه به شما داده مى‏شود نزديك است يا دور! (109)

انه يعلم الجهر من القول و يعلم ما تكتمون (110)
او سخنان آشكار را مى‏داند، و آنچه را كتمان مى‏كنيد (نيز) مى‏داند (و چيزى بر او پوشيده نيست)! (110)

و ان ادري لعله فتنة لكم و متاع الى حين (111)
و من نمى‏دانم شايد اين آزمايشى براى شماست; و مايه بهره‏گيرى تا مدتى (معين)! (111)

قال رب احكم بالحق و ربنا الرحمن المستعان على ما تصفون (112)
(و پيامبر) گفت: «پروردگارا! بحق داورى فرما (و اين طغيانگران را كيفر ده)! و پروردگار ما (خداوند) رحمان است كه در برابر نسبتهاى نارواى شما، از او استمداد مى‏طلبم!» (112)