فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند

زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید

صفحه اصلی >> Cultural Part - بخش فرهنگي >> قرآن ترجمه فولادوند

قرآن ترجمه فولادوند

سوره 37

سوره مبارکه الصافات

صفحه 451
فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (127)
قوم الياس (رسالت) او را تکذيب کردند، بدين سبب (براي انتقام و عذاب به محشر) احضار مي‌شوند. (127)
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (128)
(و همه هلاک شوند) جز بندگان پاک و برگزيده خدا. (128)
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (129)
و از او در ميان آيندگان نام نيکو باقي گذارديم. (129)
سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ (130)
سلام بر الياس (و آل ياسين) باد. (130)
إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (131)
ما نيکوان را چنين پاداش نيکو مي‌دهيم. (131)
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (132)
زيرا او از بندگان خاص با ايمان ما بود. (132)
وَإِنَّ لُوطًا لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (133)
و لوط هم يکي از رسولان خدا بود. (133)
إِذْ نَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ (134)
وقتي که ما (خواستيم قوم او را کيفر کنيم) او و اهل بيتش همه را نجات داديم. (134)
إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ (135)
به جز پير زالي (همسر او) که در ميان قومي که هلاک شدند باقي ماند. (135)
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ (136)
پس (از نجات لوط و اهلش) ديگران که بدکار بودند همه را هلاک ساختيم. (136)
وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ (137)
و شما مردم اينک بر ديار ويران قوم لوط مي‌گذريد (و خرابه‌هاي آن را به چشم مي‌نگريد) در صبح، (137)
وَبِاللَّيْلِ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (138)
و شام، آيا (چشم عبرت نمي‌گشاييد و) عقل را کار نمي‌بنديد؟ (138)
وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (139)
و يونس نيز يکي از رسولان بزرگ خدا بود. (139)
إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (140)
آن گاه که به کشتي پر جمعيتي گريخت (زيرا به قومش وعده عذاب داد و آنها از دل توبه و انابه کردند و خدا رفع عذاب کرد. او به درياي روم گريخت تا نزد قوم خجل و شرمنده نرود). (140)
فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ (141)
(کشتي به خطر افتاد و اهل کشتي معتقد شدند که خطا کاري در ميان آنهاست، خواستند قرعه زنند تا خطا کار را به قرعه تعيين کرده و غرق کنند) يونس قرعه زد و به نام خودش افتاد و از مغلوب شدگان (و غرق شوندگان) گرديد. (141)
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ (142)
و ماهي دريا او را به کام فرو برد و او در خور ملامت بود. (142)
فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ (143)
و اگر او به ستايش و تسبيح خدا نپرداختي، (143)
لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (144)
تا قيامت در شکم ماهي زيست کردي. (144)
۞ فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِيمٌ (145)
باز او را (پس از چندين روز) از بطن ماهي به صحراي خشکي افکنديم در حالي که بيمار و ناتوان بود. (145)
وَأَنْبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ (146)
و (در آن صحرا) بر او درختي از کدو رويانيديم (تا به برگش سايه‌بان و پوشش کند). (146)
وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَىٰ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ (147)
و او را بر قومي بالغ بر صد هزار يا افزون (به رسالت) فرستاديم. (147)
فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَىٰ حِينٍ (148)
و آن قوم چون ايمان آوردند ما هم تا هنگامي معيّن (مدت عمر آن قوم، از نعمت خود) بهره‌مندشان گردانيديم. (148)
فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ (149)
پس تو از اين مشرکان (که فرشتگان را دختران خدا مي‌خوانند) بپرس که آيا خدا را فرزندان دختر است و آنان را پسر؟ (149)
أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِكَةَ إِنَاثًا وَهُمْ شَاهِدُونَ (150)
يا آنکه چون ما فرشتگان را خلق مي‌کرديم آنجا حاضر بودند و ديدند که آنها را زن آفريديم؟ (150)
أَلَا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ (151)
بدان که اينان (از جهل خود) بر خدا دروغي بسته و مي‌گويند. (151)
وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (152)
خدا را فرزند مي‌باشد. البته دروغ مي‌گويند. (152)
أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِينَ (153)
آيا خدا دختران را بر پسران برگزيد؟ (153)
صفحه آخرصفحه بعدصفحه 451صفحه قبلصفحه اول
(کلمات داخل پرانتز توسط مترجم اضافه شده)


انتخاب ترجمهانتخاب سورهبرو به صفحه 

اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بی‌مرادیِ ماستمرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویشخلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریمتفاوتی نکند، چون نظر به‌عینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شدخلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردنکه هرچه دوست پسندد به‌جای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویشاز آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست *
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد

# ابیات مرتبط با این شعر
672670مشاهده متن کاملسعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)




زیبایی ، حقیقت ، خوبی
زیبایی ، حقیقت ، خوبی