فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند

زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید

صفحه اصلی >> Cultural Part - بخش فرهنگي >> سعدی شیرازی - صفحه 6


هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر


سعدی شیرازی - صفحه 6
هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگرکه من از دست تو فردا بروم جای دگر
بامدادان که برون می‌نهم از منزل پایحسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیستما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهممتصور نشود صورت و بالای دگر
وامقی بود که دیوانه عذرایی بودمنم امروز و تویی وامق و عذرای دگر
وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیردخلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر
بامدادان به تماشای چمن بیرون آیتا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آیدگویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگر
بازگویم نه که دوران حیات این همه نیستسعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
سعدی


اشعار مرتبط

گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم تا زنم آب در میکده یک بار دگر
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت حاش لله که روم من ز پی یار دگر
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند غمزه شوخش و آن طره‌ی طرار دگر
راز سربسته ما بین که به دستان گفتند هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت کندم قصد دل ریش به آزار دگر
بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر
حافظ

از سر کوی تو گیرم که روم جای دگر کو دلی را که سپارم به دلارای دگر
عاقبت از سر کوی تو برون باید رفت گیرم امروز دگر ماندم و فردای دگر
مگر آزاد کنی،ورنه چو من بنده پیر گر فروشی، نستاند زتو مولای دگر
عاشقان را طرب از باده ی انگور نیست هست مستان ترا تشنه زصحبای دگر
بهر مجنون تو این کوه و بیابان تنگ است بهر ما کوه دگر باید و صحرای دگر
ما گدایی در دوست به شاهی ندهیم زآن که این جای دگر دارد و، آن جای دگر
گر به بتخانه ی چین نقش رخت بنگارند هر که بیند، نکند میل تماشای دگر
راه پنهانی میخانه نداند همه کس جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر
دل"فرهنگ" ز غم های جهان خون شده است غم عشق آمد و افزود به غم های دگر
ابوالقاسم فرهنگ شیرازی
سعدی شیرازی (2014/09/17-01:30)



اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بی‌مرادیِ ماستمرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویشخلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریمتفاوتی نکند، چون نظر به‌عینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شدخلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردنکه هرچه دوست پسندد به‌جای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویشاز آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست *
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد

# ابیات مرتبط با این شعر
672670مشاهده متن کاملسعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)


147
زیبایی ، حقیقت ، خوبی
زیبایی ، حقیقت ، خوبی