| صید بیابان عشق چون بخورد تیر او |  | سر نتواند کشید پای ز زنجیر او | 
| گو به سنانم بدوز یا به خدنگم بزن |  | گر به شکار آمدست دولت نخجیر او | 
| گفتم از آسیب عشق روی به غاری* نهم |  | عرصه غارم گرفت حسن جهان گیر او | 
| با همه تدبیر خویش ما سپر انداختیم |  | روی به دیوار غار** چشم به تقدیر او | 
| چاره مغلوب نیست جز سپر انداختن |  | چون نتواند که سر درکشد از تیر او | 
| کشته معشوق را درد نباشد که خلق |  | زنده به جانند و ما زنده به تأثیر او | 
| او به فغان آمدست زین همه تعجیل ما |  | ای عجب و ما به جان زین همه تأخیر او | 
| در همه گیتی نگاه کردم و بازآمدم |  | صورت کس خوب نیست پیش تصاویر او | 
| سعدی شیرین زبان این همه شور از کجا |  | شاهد ما آیتیست وین همه تفسیر او | 
| آتشی از سوز عشق در دل داوود بود |  | تا به فلک می رسد بانگ مزامیر او | 
| 
 | 
| * در برخی موارد بجای غار ، عالم نوشته شده. در معنی تفاوت چندانی ندارد چون به تعبیر برخی بزرگان از جمله افلاطون عالم غاریست که مردم در آن اسیر زنجیرهای (افکار خود) هستند | 
| ** در برخی موارد بجای دیوار غار، دیوار صبر نوشته شده که آن هم می توان توجیه کرد و معنی را چندان دگرگون نمی کند |