فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند

زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید

صفحه اصلی >> Cultural Part - بخش فرهنگي >> قرآن ترجمه فولادوند

قرآن ترجمه فولادوند

سوره 27

سوره مبارکه النمل

صفحه 380
فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ (36)
چون فرستاده بلقيس حضور سليمان رسيد (به هديه او اعتنايي نکرد) گفت: شما خواهيد که مرا به مال دنيا مدد کنيد؟ آنچه خدا به من (از ملک و مال بي‌شمار) عطا فرموده بسيار بهتر از اين مختصر هديه شماست که به شما داده، بلکه شما مردم دنيا خود بدين هدايا شاد مي‌شويد. (36)
ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ (37)
اي فرستاده بلقيسيان (با هدايا) به سوي آنان باز شو که ما با لشکري بي‌شمار که هيچ با آن مقاومت نتوانند کرد بر آنها خواهيم آمد و آنها را با ذلت و خواري از آن ملک بيرون مي‌کنيم (مگر آنکه به دين توحيد و خداپرستي بگروند). (37)
قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (38)
آن گاه سليمان گفت: اي بزرگان دربار، کدام يک از شما تخت بلقيس را پيش از آنکه تسليم امر من شوند خواهد آورد؟ (تا چون اعجاز مرا مشاهده کند از روي ايمان تسليم شود). (38)
قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ ۖ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (39)
(از آن ميان) عفريتي از جن گفت: من پيش از آنکه تو از جايگاه (قضاوت) خود برخيزي آن را به حضورت آرم و من بر آوردن تخت او قادر و امينم. (39)
قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ ۖ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (40)
آن کس که به علمي از کتاب الهي دانا بود (يعني آصف بن برخيا يا خضر که داراي اسم اعظم و علم غيب بود) گفت که من پيش از آنکه چشم بر هم زني تخت را بدين جا آرم (و همان دم حاضر نمود)، چون سليمان سرير را نزد خود مشاهده کرد گفت: اين توانايي از فضل خداي من است تا مرا بيازمايد که (نعمتش را) شکر مي‌گويم يا کفران مي‌کنم، و هر که شکر کند شکر به نفع خويش کرده و هر که کفران کند همانا خدا (از شکر خلق) بي‌نياز و (بر کافر هم به لطف عميم) کريم است. (40)
قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ (41)
آن گاه سليمان گفت: تخت او را (به تغيير شکل و هيأت) بر او ناشناس گردانيد تا بنگريم که وي سرير خود را خواهد شناخت يا نه. (41)
فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرْشُكِ ۖ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ ۚ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ (42)
هنگامي که بلقيس آمد از او پرسيدند که عرش تو چنين است؟ وي گفت: گويا همين است و ما از اين پيش بدين امور دانا و تسليم (امر خدا) بوديم. (42)
وَصَدَّهَا مَا كَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۖ إِنَّهَا كَانَتْ مِنْ قَوْمٍ كَافِرِينَ (43)
و او را پرستش غير خدا (مانند آفتاب و ساير اجرام علوي، از خدا پرستي) باز داشته و از فرقه کافران مشرک به شمار بود. (43)
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ ۖ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ سَاقَيْهَا ۚ قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِيرَ ۗ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (44)
آن‌گاه او را گفتند که در ساحت اين قصر داخل شو، وي چون کوشک را مشاهده کرد (از فرط صفا و تلألؤ) پنداشت که لجّه آبي است و جامه از ساقهاي پا برگرفت، سليمان گفت: اين قصري است از آبگينه صاف، بلقيس گفت: بار الها، من سخت بر نفس خويش ستم کردم و اينک با (رسول تو) سليمان تسليم فرمان يکتا پروردگار عالميان گرديدم. (44)
صفحه آخرصفحه بعدصفحه 380صفحه قبلصفحه اول
(کلمات داخل پرانتز توسط مترجم اضافه شده)


انتخاب ترجمهانتخاب سورهبرو به صفحه 

اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بی‌مرادیِ ماستمرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویشخلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریمتفاوتی نکند، چون نظر به‌عینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شدخلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردنکه هرچه دوست پسندد به‌جای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویشاز آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست *
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد

# ابیات مرتبط با این شعر
672670مشاهده متن کاملسعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)




زیبایی ، حقیقت ، خوبی
زیبایی ، حقیقت ، خوبی