فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند

زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید

صفحه اصلی >> Cultural Part - بخش فرهنگي

مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد


مولانا
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد *
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد
اگر هشیار اگر مستم، نگیرد غیر او دستم وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد
چه زهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد کی قصد ملک من دارد چو او خاقان من باشد
نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش بمیرد پیش من رستم چو از دستان من باشد
بدَرم زهره زهره خراشم ماه را چهره برم از آسمان مهره چو او کیوان من باشد
بدَرم جبه مه را بریزم ساغر شه را وگر خواهند تاوانم همو تاوان من باشد
چراغ چرخ گردونم چو اجری خوار خورشیدم امیر گوی و چوگانم چو دل میدان من باشد
منم مصر و شکرخانه چو یوسف در برم گیرم چه جویم ملک کنعان را چو او کنعان من باشد
زهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصر زهی الزام هر منکر چو او برهان من باشد
یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت بپوشد صورت انسان ولی انسان من باشد
سر ماهست و من مجنون، مجنبانید زنجیرم مرا هر دم سر مه شد، چو مه بر خوان من باشد **
سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزی تو خامش تا زبان ها خود چو دل جنبان من باشد
* برخی با اشاره به آیه 82 سوره توبه که با اشاره به کافران می فرماید:
"پس آنان باید کم بخندند و بسیار بگریند، به مکافات آنچه به دست خود کردند"
به غلط می گویند که مومنان باید کم بخندند و بسیار گریه کند در حالی که طبق گفته پیامبر "نشان مومن خنده و شادی است" که با اشاره به همین آیه مولوی این بیت جاودانه را گفته است که مرا عهدی است با شادی و در آیه 159 آل عمران خطاب به پیامبر می فرماید:
"... اگر خشن و سنگدل بودی، مردم از اطراف تو، پراکنده میشدند ..."
اینها نشان از اهمیت شادی و خوشرویی مومن است، در واقع نشانه ایمان در چهره مومن همین شادی و روی خوش است در مواجه با حوادث زندگی.
** اشاره به این است که در قدیم می گفتند مردها در اول هر ماه با مشاهده ماه دیوانه و مجنون می شوند و مولوی می گوید من اگر اینچنین دیوانه و مجنون عشق هستم چون آن یگانه ماه عالم بر سفره و روبروی من نشسته و حضور حضرت حق را در لحظه لحظه زندگی خود اینگونه بیان کرده که او بر خوان و سفره من است البته در اصل ما بر سر سفره خداوند هستیم ولی چون مولانا قبلا گفته است که نی و نیست شده پس اگر سفره من گفته منظور همان سفره اوست و عرفای بزرگ در اوج عرفان از گفتن او نیز پرهیز می کردند که منظور این بوده که من کسی نیستم که بخواهم به او اشاره کنم و من در مقابل او نیستم و این هم نوعی اناالحق منصوری است
مولانا (2017/04/15-18:00)


اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بی‌مرادیِ ماستمرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویشخلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریمتفاوتی نکند، چون نظر به‌عینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شدخلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردنکه هرچه دوست پسندد به‌جای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویشاز آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست *
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد

# ابیات مرتبط با این شعر
672670مشاهده متن کاملسعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)


زیبایی ، حقیقت ، خوبی
زیبایی ، حقیقت ، خوبی