فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند

زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید

صفحه اصلی >> Cultural Part - بخش فرهنگي

بشنو از نِی چُون حکایت می‌کند


مولانا
بشنو از نِی چُون حکایت می‌کند از جُدایی‌ها شکایت می‌کند *
کَز نیستان تا مرا بُبریده‌اند از نَفیرم مرد و زن نالیده‌اند
سینه خواهم شَرحه‌شَرحه از فِراق تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگارِ وصلِ خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم جُفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
هر کسی از ظَنِ خود شد یارِ من از درون من نَجُست اسرارِ من
سِرِ من از نالهٔ من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد، نیست باد
آتش عشق است کَاندَر نِی‌فُتاد جوشش عشق است کَاندر مِی فُتاد
نی حریف هر که از یاری برید پرده‌هایش پرده‌های ما درید
همچو نی زَهری و تَریاقی که دید؟ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
نی حدیث راه پُرخون می‌کند قصه‌های عشق مجنون می‌کند
محرم این هوش، جز بی‌هوش نیست مَر زبان را مُشتری جُز گوش نیست
در غم ما روزها بی‌گاه شد روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو: رو باک نیست تو بمان، ای آن که چون تو پاک نیست
هرکه جز ماهی زِ آبش سیر شد هرکه بی روزیست روزش دیر شد
درنَیابَد حالِ پُخته هیچ خام پس سُخن کوتاه باید، وَالسَلام
* این بیت را
بشنو از نی چون شکایت می‌کند ، از جدایی‌ها حکایت می‌کند
نیز گفته اند که به تعابیر عرفانی هر دو صحیح است، به استناد بیت دیگری از مولانا که می فرماید
من ز جان جان شکایت می‌کنم؟! من نیم شاکی روایت می‌کنم
می توان گفت نی حکایت می کند به لحاظ عرفانی درست تر بنظر می رسد چون عرفا از آن معشوق هرگز شکایت نمی کنند
به قول حافظ جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت و در جای دیگری در دین عشق حجت را تمام می کند
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم، که در طریقت ما کافریست رنجیدن
اما چون او هم معشوق است و هم عاشق می توان باز از دید عرفانی از صفت عاشقی او شکایت کرد و آنرا نیز درست دانست که مولانا از بی وفایی او گاه شکایت می کند ولی بلافاصله این را هم حسن او تعبیر می کند در جای دیگری می فرماید
خیره کشی است ما را، دارد دلی چو خارا، بکشد، کسش نگوید: تدبیر خون‌بها کن
بر شاه خوب رویان واجب وفا نباشد، ای زرد روی عاشق، تو صبر کن وفا کن
حافظ نیز به شکل زیر همین موضوع را بیان می فرماید
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت، گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
اما چون این هر دو تا به حال مانده و اکنون رواج دارد اگر کسی عارف باشد نمی تواند بگوید که این خواست خدا نیست که هر دو تا بحال مانده پس در هر دو حکمتی نهان است و شاید اهل صورت بر سر درستی این یا آن دعوا و بحث کنند ولی عرفا هر دو را می توانند درک کنند و جایگاه مناسب هر دو را بیابند
مولانا (2013/11/15-23:30)


اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بی‌مرادیِ ماستمرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویشخلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریمتفاوتی نکند، چون نظر به‌عینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شدخلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردنکه هرچه دوست پسندد به‌جای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویشاز آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست *
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد

# ابیات مرتبط با این شعر
672670مشاهده متن کاملسعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)


زیبایی ، حقیقت ، خوبی
زیبایی ، حقیقت ، خوبی