فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند

زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید

صفحه اصلی >> Cultural Part - بخش فرهنگي

توانگری نه به مالست پیش اهل کمال


سعدی شیرازی
توانگری نه به مالست پیش اهل کمال که مال تا لب گورست و بعد از آن اعمال
من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
محل قابل و آنگه نصیحت قائل چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال
به چشم و گوش و دهان آدمی نباشد شخص که هست صورت دیوار را همین تمثال
نصیحت همه عالم چو باد در قفس است به گوش مردم نادان چو آب در غربال
دل ای حکیم درین معبر هلاک مبند که اعتماد نکردند بر جهان عقال
مکن به چشم ارادت نگاه در دنیا که پشت مار به نقش است و زهر او قتال
نه آفتاب وجود ضعیف انسان را که آفتاب فلک را ضرورتست زوال
چنان به لطف همی پرورد که مروارید دگر به قهر چنان خرد می‌کند که سفال
برفت عمر و نرفتیم راه شرط و ادب به راستی که به بازی برفت چندین سال
کنون که رغبت خیرست زور طاعت نیست دریغ زور جوانی که صرف شد به محال
زمان توبه و عذرست و وقت بیداری که پنج روز دگر می‌رود به استعجال
کنون هوای عمل می‌زند کبوتر نفس که دست جور زمانش نه پر گذاشت نه بال
چنان شدم که به انگشت می‌نمایندم نماز شام که بر بام می‌روم چو هلال
وصال حضرت جان‌آفرین مبارک باد که دیر و زود فراق اوفتد درین اوصال
به زیر بار گنه گام برنمی‌گیرم که زیر بار به آهستگی رود حمال
چنین گذشت که دیگر امید خیر نماند مگر به عفو خداوند منعم متعال
بزرگوار خدایا به حق مردانی که عارفان جمیل‌اند و عاشقان جمال
مبارزان طریقت که نفس بشکستند به زور بازوی تقوی و للحروب رجال
یقدسون له بالخفی والاعلان یسبحون له بالغدو والاصال
مراد نفس ندادند ازین سرای غرور که صبر پیش گرفتند تا به وقت مجال
قفا خورند و ملامت برند و خوش باشند شب فراق به امید بامداد وصال
به سر سینه این دوستان علی‌التفصیل که دست گیری و رحمت کنی علی‌الاجمال
رهی نمی‌برم و چاره‌ای نمی‌دانم بجز محبت مردان مستقیم احوال
مرا به صبحت نیکان امید بسیارست که مایه‌داران رحمت کنند بر بطال
بود که صدرنشینان بارگاه قبول نظر کنند به بیچارگان صف نعال
توقعست به انعام دائم‌المعروف ز بهر آنکه نه امروز می‌کند افضال
همیشه در کرمش بوده‌ایم و در نعمش از آستان مربی کجا روند اطفال؟
سال نیست مگر بر خزائن کرمش سال نیز چه حاجت که عالمست به حال
من آن ظلوم جهولم که اولم گفتی چه خواهی از ضعفا ای کریم و از جهال
مرا تحمل باری چگونه دست دهد که آسمان و زمین برنتافتند و جبال
ثنای عزت حضرت نمی‌توانم گفت که ره نمی‌برد آنجا قیاس و وهم و خیال
ختام عمر خدایا به فضل و رحمت خویش به خیر کن که همینست غایةامال
بر آستان عبادت وقوف کن سعدی که وهم منقطعست از سرادقات جلال
سعدی شیرازی (2016/11/04-04:00)


اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بی‌مرادیِ ماستمرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویشخلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریمتفاوتی نکند، چون نظر به‌عینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شدخلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردنکه هرچه دوست پسندد به‌جای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویشاز آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست *
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد

# ابیات مرتبط با این شعر
672670مشاهده متن کاملسعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)


زیبایی ، حقیقت ، خوبی
زیبایی ، حقیقت ، خوبی