فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند

زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید

صفحه اصلی >> Cultural Part - بخش فرهنگي

آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد


مولانا
آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد
راه دهید یار را آن مه ده چهار را کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد
چاک شدست آسمان غلغله‌ای‌ست در جهان عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد
رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسد
تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد
باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد
خلوتیان آسمان تا چه شراب می‌خورند روح خراب و مست شد عقل خمار می‌رسد
چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد *
* با همه هیاهویی که مولانا از شدت شادی خبر آمدن آن یار از ابتدای شعر به راه انداخته که اینرا یکی از شادترین شعرهای او کرده ولی در انتها بعد از رسیدن آن یار ناگهان در محضر او ساکت و خاموش می شود چرا که به قول او گفتگوی ما که از عقل خام و با محاسبه سود و زیان ما حاصل می شود نتیجه ای بجز دود و گرد و غبار ندارد که یا در چشم ما می رود یا در چشم دیگران ، که اگر دیگران را نیز از خود بدانید باز هم به خود آزار رساندیم
البته ظاهرا این در تضاد با شعر دیگری از مولانا است که می فرماید
"هيچ آدابي و ترتيبي مجو ، هرچه مي خواهد دل تنگت بگو"
تفاوت در این است که آنجا که می گوید هرچه می خواهی بگو سخنی است که از دل تنگ بر می آید که به قول سعدی
"سخن کز دل برون آید، نشیند لاجرم بر دل"
ولی سخنی که از عقل محاسبه گر بر می آید مورد پسند دل نخواهد شد و به دل نمی نشید و با یار نباید چنین گفتگو کرد آن یاری که همه در کنار او به آرامش می رسند و یاد او موجب آرامش دلهاست
"تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد" (سوره رعد آیه 28)
از نظر مولانا وقتی سخن دلپسندی نداریم در حضور آن یار بهتر است ما سکوت پیشه کنیم چرا که افکار و پندار بیهوده ما جز آبروریزی چیزی برای ما به دنبال ندارد
مولانا (2017/05/31-16:00)


اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بی‌مرادیِ ماستمرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویشخلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریمتفاوتی نکند، چون نظر به‌عینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شدخلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردنکه هرچه دوست پسندد به‌جای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویشاز آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست *
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد

# ابیات مرتبط با این شعر
672670مشاهده متن کاملسعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)


زیبایی ، حقیقت ، خوبی
زیبایی ، حقیقت ، خوبی