فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند

زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید

صفحه اصلی >> Cultural Part - بخش فرهنگي

سفر کردم به هر شهري رسیدم *


مولانا
سفر کردم به هر شهري رسیدم * چو شهر عشق من شهري نديدم
ندانستم ز اول قدر آن شهر ز ناداني بسي غربت کشيدم
رها کردم چنان شکرستاني چو حيوان هر گياهي مي چريدم
پياز و گندنا چون قوم موسي چرا بر من و سلوي برگزيدم ****
به غير عشق آواز دهل بود هر آوازي که در عالم شنيدم **
از آن بانگ دهل از عالم کل بدين دنياي فاني اوفتيدم
ميان جان ها جان مجرد چو دل بي پر و بي پا مي پريدم
از آن باده که لطف و خنده بخشد چو گل بي حلق و بي لب مي چشيدم
ندا آمد ز عشق اي جان سفر کن که من محنت سرايي آفريدم
بسي گفتم که من آن جا نخواهم بسي ناليدم و جامه دريدم
چنانک اکنون ز رفتن مي گريزم از آن جا آمدن هم مي رميدم
بگفت اي جان برو هر جا که باشي که من نزديک چون حبل الوريدم ***
فسون کرد و مرا بس عشوه ها داد فسون و عشوه او را خريدم
فسون او جهان را برجهاند کي باشم من که من خود ناپديدم
ز راهم برد وان گاهم به ره کرد گر از ره مي نرفتم مي رهيدم
بگويم چون رسي آن جا وليکن قلم بشکست چون اين جا رسيدم
* سفر کردم به هر شهري دویدم نیز گفته شده که در معنا تفاوت چندانی ایجاد نمی کند
** همین مفهوم را حافظ نیز اینگونه می فرماید
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر ، یادگاری که در این گنبد دَوّار بماند
*** اشاره به آیه آیه 16 سوره ق خداوند می فرماید: ما به انسان از رگ گردن نزدیکتریم
که همین معنی را در گلچین دیگری از سخنان سعدی ، مولانا و حافظ می توان دید
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم، یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم
**** اشاره به آیه 57 سوره بقره دارد که قوم موسی من و سلوی نعمت بهشتی را نپذیرفتند و به چیزی کمتر از آن راضی شدند که حکایت بسیاری از ما انسانها در زندگی دنیاست که معمولا به کم (یعنی تنها خوشبختی دنیا) قانع هستیم و در اثر جهل چون این کم دردسترس است آنرا بهتر تصور می کنیم و گاه متاسفانه آنرا به زیاد (زندگی در رضای خداوند که همان خوشبختی دنیا و آخرت است) ترجیح می دهیم
آموزش اشتباه به ما می آموزد که مراقب باش خوشبختی دنیا را از دست ندهی برای همین به ما گذر زمان را یادآوری می کند و اضطراب از دست رفتن فرصت و حرکت به سوی مرگ و حتی همان خوشبختی ظاهری دنیا هم از ما با نگرانی می گیرد در حالی که آموزش صحیح به ما می گوید هر اتفاقی افتاد تنها و تنها مراقب رضایت خدا باش که همان آرامش وجدان و خوشبختی حقیقی در دنیا و آخرت است برای همین مولانا می گوید
روزها گر رفت گو: رو باک نیست، تو بمان، ای آن که چون تو پاک نیست
مولوی با این بیت کلا اضطراب و استرس از دست رفتن عمر را از بین می برد که مگر غیر از این است که این عمر را او به ما داده پس اگر او را داشته باشیم دگر چه نیازی به عمر جاودان داریم؟! دگر چرا از پیری بترسیم؟! در حالی که پیری یعنی پختگی و فهم و درک بیشتر از خداوند و رسیدن به کمال انسانی
مولانا (2017/09/29-02:00)


اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بی‌مرادیِ ماستمرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویشخلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریمتفاوتی نکند، چون نظر به‌عینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شدخلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردنکه هرچه دوست پسندد به‌جای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویشاز آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست *
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد

# ابیات مرتبط با این شعر
672670مشاهده متن کاملسعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)


زیبایی ، حقیقت ، خوبی
زیبایی ، حقیقت ، خوبی