فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند

زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید

صفحه اصلی >> Cultural Part - بخش فرهنگي

الا ای آهوی وحشی کجایی


حافظ شیرازی
الا ای آهوی وحشی کجایی مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس دد و دامت کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم
که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
که خواهد شد بگویید ای رفیقان رفیق بیکسان یار غریبان
مگر خضر مبارک پی درآید ز یمن همتش کاری گشاید
مگر وقت وفا پروردن آمد که فالم لا تذرنی فرداً آمد *
چنینم هست یاد از پیر دانا فراموشم نشد، هرگز همانا
که روزی رهروی در سرزمینی به لطفش گفت رندی ره‌نشینی
که ای سالک چه در انبانه داری بیا دامی بنه گر دانه داری
جوابش داد گفتا دام دارم ولی سیمرغ می‌باید شکارم
بگفتا چون به دست آری نشانش که از ما بی‌نشان است آشیانش
چو آن سرو روان شد کاروانی چو شاخ سرو می‌کن دیده‌بانی
مده جام می و پای گل از دست ولی غافل مباش از دهر سرمست
لب سر چشمه‌ای و طرف جویی نم اشکی و با خود گفت و گویی
نیاز من چه وزن آرد بدین ساز که خورشید غنی شد کیسه پرداز
به یاد رفتگان و دوستداران موافق گرد با ابر بهاران
چنان بیرحم زد تیغ جدایی که گویی خود نبوده‌ست آشنایی
چو نالان آمدت آب روان پیش مدد بخشش از آب دیده‌ی خویش
نکرد آن همدم دیرین مدارا مسلمانان مسلمانان خدا را
مگر خضر مبارک‌پی تواند که این تنها بدان تنها رساند
تو گوهر بین و از خر مهره بگذر ز طرزی کن نگردد شهره بگذر
چو من ماهی کلک آرم به تحریر تو از نون والقلم می‌پرس تفسیر **
روان را با خرد درهم سرشتم وز آن تخمی که حاصل بود کشتم
فرحبخشی در این ترکیب پیداست که نغز شعر و مغز جان اجزاست
بیا وز نکهت این طیب امید مشام جان معطر ساز جاوید
که این نافه ز چین جیب حور است نه آن آهو که از مردم نفور است
رفیقان قدر یکدیگر بدانید چو معلوم است شرح از بر مخوانید
مقالات نصیحت گو همین است که سنگ‌انداز هجران در کمین است
* اشاره به دعای مستجاب شده زکریا دارد که در آیه 89 سوره انبیا خطاب به خدا می فرماید: بار الها، مرا يک تن و تنها وامگذار، که تو بهترين وارث اهل عالم هستي. که در ادامه خدا او را به تولد یحیی نوید می دهد
سوال اینجاست که چرا حافظ در این شعر عاشقانه اشاره مستقیم به این آیه می کند؟! و آیا معنای دعای زکریا و اجابت آن همان تولد یحیی است و یا حافظ نگاه دیگری به این آیه را آشکار می کند؟
پاسخ این است که انسان ها همه از دید خود با شناخت و معرفت خود به جهان و پیرامون آن نگاه می کنند
به قول شیخ بهایی: از کوزه همان برون تراود که در اوست
به قول مولانا: هر کسی از ظَنِ خود شد یارِ من
برداشت عموم از این آیه این است که زکریا از خدا تقاضای وارث و فرزند نموده که خدا هم او را به یحیی بشارت داده که با توجه به لایه لایه بودن قرآن در لایه بیرونی برداشت صحیحی می تواند باشد ولی برداشت حافظ که به حقیقت حافظ قرآن است چیز دیگریست
وقتی زکریا خطاب به خدا می فرماید خدایا تو بهترین وارثانی پس اگر زکریا طلب وارثی دارد بهترین وارثان که همان خود خداست را طلب دارد و وقتی حافظ می گوید وقت وفا پروردن آمدتولد یحیی را دعای زکریا نمی داند بلکه نشانه برآورده شدن دعای او می داند که دعای زکریا طلب وفا از خداست
وقتی سعدی می گوید جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی که از خدا بجز خدا را نمی خواهم ما چطور پی نمی بریم که زکریا جز خدا را از خدا نمی خواسته
و این به نگاه ما نسبت به خدا بر می گردد که اغلب آن وجود نازنین را به چشم مسول برآورده کردن حاجات می بینیم و معمولا مابین این جاجت تا حاجت بعدی با او کاری نداریم و چیزی که برای خود نمی پسندیم برای خدا می پسندیم و آن این است که:
چه کسی دوست دارد اطرافیانش فقط وقت گرفتاری یاد او کنند و به وقت خوشی هیچ سراغی از وی نگیرند؟! و حتی بدتر خوشی ها را با غیر بخواهند و گرفتاری ها را با وی؟ برای همین مولانا می گوید اندیشه ی عیش بی حضورش ، ترسم که به او رسد نخواهم
و چقدر ما غافلیم که اگر خدا قادر است همه حاجات را برآورده کند پس چرا ما خود او را نخواهیم که با او به همه خواسته های خود رسیده ایم، البته از این نکته هم نباید غافل باشیم و باز چیزی را که برای خود نمی پسندیم برای خدا هم نپسندیم
چون هیچ کس نمی پسندد که اطرافیانش او را برای وجود خودش نخواهند بلکه فقط برای منافع او را بخواهند. پس ما اینرا هم نباید برای خدا بخواهیم و باید بدانیم که او از درون ما آگاه است و نمی شود او را با کلمات زیبا فریب داد. باید حقیقتا از درون او را بخواهیم تا او هم ما را بخواهد و به ما بگوید: "براستی اول من تو را خواستم بعد تو مرا خواستی" و ما را به یحیی و زندگی تا ابد با خودش بشارت دهد
** اشاره به آیه 1 سوره قلم دارد که خداوند به قلم و آنچه با قلم می نگارند سوگند خورده
که توجه شما را به مطالعه اصل سوره جلب می کنم چون زبان قادر به بیان عظمت این آیه نیست که قلم و آنچه با آن می نویسند چه میزان اهمیت دارد که خدای با آن عظمت به آن قسم خورده و ما غافلیم که باید مراقب سوگند خداوند باشیم و هر لغو و باطلی را با قلم ننویسیم که در زندگی بشر تاثیر دارد و خوانندگان باید بدانند که هر دست نوشته ای از هر خامی شامل این سوگند نمی شود و باید مراقب باشند که جز با سخن جاودانگان و بزرگان خو نگیرند
مثلا با همه احترام به علم روانشناسی با همه شاخ و برگهایش که اکنون وظیفه مشاوره و راهنمایی افراد در زندگی امروزه را بر عهده گرفته ، باید بپذیریم که علم روانشناسی در برابر معارف و حکمت هزاران سال فرهنگ جهانی مثل کودکی است که هنوز مشغول آزمون و خطاست و ما نمی توانیم سرنوشت خود را به آزمون و خطای کسانی بسپاریم که صرفا برای کسب درآمد وارد این رشته شده اند
کسی می تواند راهنمای زندگی شما باشد که مثل سعدی عاشق شما باشد
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست نه اینکه شما را به چشم مشتری ببیند و به قول فردوسی باید همیشه خرد ما را رهبری کند و خرد حکم می کند هر سخنی را با فرهنگ جهانی تطبیق دهیم و اگر مورد تایید بود بپذیریم و اگر نبود به دیده شک با آن برخورد کنیم. که حافظ هم می گوید روان را با خرد درهم سرشتم مثلا اگر یک ظاهرا فیلسوفی در گوشه ای از جهان بگوید "هدف وسیله را توجیه می کند" و ما کورکورانه آنرا بپذیریم قطعا به مسیر نابودی خواهیم رفت، در حالی که فرهنگ جهانی به ما می گوید ما "فقط باید از طریق راه درست به خواسته های بر حق خود برسیم".
این یعنی اولا اگر خواسته ناحقی داریم باید از آن بگذریم، ثانیا اگر خواسته حقی داریم باید راه خداپسندانه ای برای رسیدن به آن پیش بگیریم وگرنه خلاف قوانین حاکم بر عالم عمل کرده ایم و قطعا قوانین علیه ما عمل خواهند کرد
حافظ در این شعر دو بار نام حضرت خضر را می آورد که با حضور او مشکلات حل می شود و خضر در قرآن نماد حکمت و دانش و معرفت است و موسی نماد عقل خام است اشاره به این دارد که عقل بدون معرفت ما را به سعادت هدایت نمی کند ولی اگر عقل به حکمت برسد مثل تمامی حکیمان نه تنها خود به سعادت می رسد بلکه دیگران هم مثل خضر به سعادت راهنمایی می کند
حافظ شیرازی (2017/07/31-03:00)


اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بی‌مرادیِ ماستمرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویشخلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریمتفاوتی نکند، چون نظر به‌عینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شدخلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردنکه هرچه دوست پسندد به‌جای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویشاز آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست *
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد

# ابیات مرتبط با این شعر
672670مشاهده متن کاملسعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)


زیبایی ، حقیقت ، خوبی
زیبایی ، حقیقت ، خوبی